- استاد مطهری یکی از نتایج دین را اخلاق مى داند .
وی در کتاب ایمان مذهبی می نویسد:
- انسان نمى تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان , زندگى سالم داشته باشد و یا کارى مفید و ثمر بخش براى بشریت و تمدن بشرى انجام دهد.
انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان , یا به صورت موجودى غرق در خودخواهى در مى آید که هیچوقت از لاک منافع فردى خارج نمى شود , و یا به صورت موجودى مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگى و در مسائل اخلاقى و اجتماعى نمى داند.
انسان دائما با مسائل اخلاقى و اجتماعى برخورد مى نماید و ناچار باید عکس العمل خاصى در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانى پیوسته باشد تکلیفش روشن است , و اما اگر مکتب و آئینى تکلیفش را روشن نکرده باشد ،همواره مردد و سر درگم خواهد بود.
- تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صورت یک مومن واقعى در آورد , هم خودخواهى و خودپرستى را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد , و هم نوعى تعبد وتسلیم در فرد ایجاد کند به طورى که انسان در کوچکترین مسئله اى که مکتب عرضه مى دارد به خود تردید راه ندهد , و هم آن را به صورت یک شىء عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدى که زندگى بدون آن برایش هیچ و پوچ و بى معنى باشد , و با نوعى غیرت و تعصب از آن حمایت کند .
- گرایشهاى ایمانى مذهبى موجب آن است که انسان تلاشهائى على رغم گرایشهاى طبیعى فردى انجام دهد و احیانا هستى و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتى میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد.
- تنها نیروى مذهبى است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جارى سازد .
- تفاوت یک ایده مذهبى و غیر مذهبى این است که آنجا که پاى عقیده مذهبى به میان آید و به ایده قداست ببخشد , فداکاریها از روى کمال رضایت و به طور طبیعى صورت مى گیرد فرق است میان کارى که از روى رضا و ایمان صورت گیرد که نوعى انتخاب است , با کارى که تحت تاثیر عقده ها و فشارهاى ناراحت کننده درونى صورت مى گیرد که نوعى انفجار است .
ثانیا اگر جهان بینى انسان , صرفا جهان بینى مادى و براساس انحصار واقعیت در محسوسات باشد , هر گونه ایده پرستى و آرمانخواهى اجتماعى و انسانى برخلاف واقعیات محسوسى است که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس مى کند .
آنچه نتیجه جهان بینی استخود پرستی است نه ایده پرستى ایده پرستى اگر براساس یک جهان بینى که نتیجه منطقى اش آن ایده است نباشد از حدود خیالپرستى تجاوز نمى کند , یعنى انسان باید جهانى مجزا از واقعیتهاى موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولى اگر ایده پرستى ناشى از دین و مذهب باشد , متکى به نوعى جهان بینى است که نتیجه منطقى آن جهان بینى پیروى از ایده ها و آرمانهاى اجتماعى است .
- ایمان مذهبى پیوندى است دوستانه میان انسان و جهان , و به عبارت دیگر نوعى هماهنگى است میان انسان و آرمانهاى کلى جهان , اما ایمان و آرمانهاى غیر مذهبى نوعى بریدگى از جهان و ساختن جهانى خیالى براى خود است که به هیچ وجه از جهان بیرون حمایت نمى شود .
- ایمان مذهبى تنها یک سلسله تکالیف براى انسان على رغم تمایلات طبیعى تعیین نمى کند , بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر مى دهد , عناصرى علاوه بر عناصر محسوس , در ساختمان جهان ارائه مى دهد , جهان خشک و سرد مکانیکى و مادى را به جهانى جاندار و ذى شعور و آگاه تبدیل مى کند ایمان مذهبى تلقى انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون مى سازد .
پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانى داشته باشد , و از طرفى ایمان مذهبى تنها ایمانى است که قادر است بشر را زیر نفوذ واقعى خود قرار دهد , و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوى چیزى است که آن را تقدیس وپرستش کند , تنها راه این است که ایمان مذهبى را تقویت کنیم .
قرآن کریم اولین کتابى است که اولا در کمال صراحت , ایمان مذهبى را نوعى هماهنگى با دستگاه آفرینش خوانده است :
« ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض ّ،آل عمران،83» آیا چیز دیگرى جز دین خدا را جستجو مى کنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است سر بر فرمان او است .
- و ثانیا ایمان مذهبى را جزء سرشت انسانها معرفى کرده است :
« فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها،روم:30»
حق گرایانه روى خود را به سوى دین کن , همان که سرشت خدائى استکه مردم را بر آن سرشته است .
- ایمان مذهبى آثار نیک فراوان دارد چه از نظر تولید بهجت و انبساط , و چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعى , و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهاى ضرورى که لازمه ساختمان این جهان است .
دين به عنوان مقولهايي در زندگي انسان در تمامي شئون و روزنههاي وجودي او اثر ميگذارد و انسان نيز از آن متاثر ميگردد. اين تاثير و تاثر هم در جنبه هاي فردي انسان است وهم در جنبههاي اجتماعي.
استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) در کتاب انسان و ايمان به بررسي تاثير دين در زندگي انسان ، برخي از آثار فردي دين را بيان ميدارد. اين نوشتار با الهام گيري از روش استاد در بيان فوايد دين ، چند عنوان ديگر نيز بدان افزوده است. اين فوايد به اين جهت از جانب دين نشئت مي گيرد که انسان را متصل به منبع لايزالي به نام الله (ذات مستجمع جميع صفات کمال) مي کند و انسان را پس از هدايت تکويني مشمول هدايت تشريعي کرده و اراده نموده که انسان نيز هدايت شود و از ثمرات اين هدايت بهرهمند شود.
کليد واژه:
قرآن- انسان- فطرت– هدفمندي- روشنبيني- روابط اجتماعي – بهجت آفريني- اميدواري- آرامشخاطر
مقدمه:
انسان امور فطرى را به وديعه از جانب خداوند متعال دريافت نموده كه همه آنها در جهت دهى زندگى فردي و اجتماعيش مؤثر واقع مىشوند. " فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَْا " ، شكوفايي اين استعدادهاي فطري ، مشروط به برطرف كردن موانع و قرارگرفتن درجهت اصلي كمال است. استعداد فطرى و نيروى خداشناسى يعنى درك پارهاى از اسرار آفرينش كه در نهاد بشر به وديعت سپرده شده و البته در آغاز امر قوه محض بوده است، از اين رو هر يك از افراد بشر در آغاز زندگى فاقد همه گونه دانش و بصيرت مىباشد زيرا احساسات و همچنين افكار آنان از صفر شروع ميشود و حيات تعقل و زندگى جاويد بشرى نيز بر اساس نور فطرت نهاده شده است، زيرا غرض از آفرينش جهان دوام فيض نسبت به سلسله بشر است كه خداوند روح و نور به وى ارزانى داشته و در آن استعداد و نيروى زياده بر تصور به وديعت نهاده و بر اين اساس است كه زندگى او ابدى خواهد بود . اني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض انسان خاکي در واقع، حيواني است كه در درونش استعداد انسان شدن را دارد. وگرايش هاي فطري درونش ، قابل تربيت، رشد و پرورش مي باشند. بشر علاوه بر خداجوئى فطرة موحد نيز ميباشد. آدمى به حكم الهام فطرى در عمق وجدان خود متوجه خداى يكتا است از جمله جنايات فيلسوفان مادى و مؤسسان مكاتب ضد دينى و انسانى، جعل و تحريف تاريخ است مثلا آنها ادوارى براى تكامل اجتماعى بشر وضع كرده و جميع كشمكشها و اختلافات و جنگها را فقط بر موجبات و اسباب و علل اقتصادى حمل ميكنند، در صورتى كه اندك اطلاعى از حوادث و وقايع تاريخى كافى است كه بدانيم بسيارى از جنگها، عوامل و علل فراوان ديگرى از قبيل شهوت رانى و جاهطلبى صاحبان قدرت و سلطنت و يا اسباب و موجباتى مانند عقايد مذهبى و ملى داشته است كه با علم قطعى آتش افروزان جنگ ها به اين كه ضررهاى فراوان اقتصادى را در حال و آينده بايد تحمل كنند آنها را به وجود ميآوردهاند . و اين شكوفايي نيازمند تلاش مضاعفي است که همانند دانه اي براي رسيدن به كمال و سعادت بايد مسيري را با کمک عقل بگذارند تا به کمال برسد. و نهايت کمال انسان که ميوه مورد نظر ما است مقام خليفة اللهي است. إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً. پس انسان بايد در مسيرحرکت خود، غايت را در نظر بگيرد که همان لقاءالله است. واعبد ربّک حتي يأتيک اليقين.
انگيزه خداجويي والاترين انگيزه بشري است که سبب برتري انسان نسبت به تمام موجودات مي شود و انگيزههاي ديگر در راستاي انگيزه خدا جويي او ديده مي شود. حس پرستش و خداجويي يکي از امور فطري است که در سير خاک تا افلاک انسان را همراهي ميکند و در اين ارتباط پديده اي به نام ايمان به وجود مي آيد که در زندگي انسان موثر مي باشد. تأثير گذاري ايمان در زندگي آدمي منوط به انتخاب آگاهانه اوست. با گرايش به ايمان به اوج تعالي مي رسد و با عدم تمايل به ايمان مرحله سقوط و نابودي مي رسد . انا هديناه السبيل اما شاكرا و اماكفورا .
تبيين موضوع
ايمان به خداوند زندگى را به سمت امور معنوى و متعالى جهت مىبخشد، و شور و شوق حركت و تلاش را در انسان افزايش مىدهد. انسان مؤمن لذت و كمالى را خواستار است كه هيچ لذت دنيايى و كمال مادى به ارزش و مطلوبيت آن نمىرسد. پس شوق او در خواستن اين لذت و كمال بيشتر از شوق كسانى است كه خواستار لذت و كمالات مادى هستند.اين تفاوت، تفاوت در اهداف ميباشد.کسي که هدفش، خداوند لم يزل است تا ابد مجذوب او مي گردد و در جهت رضايت او حرکت مي کند. اما از ديگر سو علاقه مجذوبان لذات طبيعي در نهايت تا زمان حضور امور مادي خلاصه مي گردد و به انتها مي رسد.
ايمان به وجود خداوند حكيم و توانا موجب مىشود ، تا جهان را هدف دار بدانيم . هدف آفرينش، كمال و سعادت انسان است. پس نظم جهان به گونهاى است كه مانع كمال و سعادت انسان نمىشود.و خداوند تمامي لوازم عالم را به استخدام انسان در آورده است. اين اعتقاد موجب آرامش واطمينان در انسان مىشود. انسان با اميد به آينده ضمن تلاش به سوى كمال حركت مىکند. انسان مؤمن در اثر شكست ظاهرى نااميد نمىشود، زيرا خداوند را ناظر بر عمل خويش مىداند و معتقد است كه نظام عادلانه هستى، تلاش او را براى رسيدن به كمال ناديده نمىگيرد و پاداش زحمات او را خواهد داد. ان اللَّه لا يضيع اجر المحسنين .
هم چنين پيروزى ظاهرى نيز موجب غرور مؤمنان نمىشود؛ زيرا مىدانند كه همه پيروزىها در اثر لطف و امداد خداوند است. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ .
اعتقاد و باور مذهبى، به عنوان اصلى ترين نياز انسان معرفى مىشود. نياز به يافتن مسير درست، فهم و بر قرارى ارتباط و اتصال به مبدا وجودى، فهم غايت و هدف زيست و نقش آدمى در اين جهان، چگونگى ارتباطات آدميان (خدا، خود، ديگران و طبيعت) و نحوه برخورد وكنش انسان از جمله نيازهايى هستند كه مذهب تنها پاسخ گوى آنها است، چون زماني به نياز وي پاسخ روشن و قطعي داده ميشود ،كه در مرحله قبل از پاسخ، شناسايى نيازها (شناختشناسى و جهان بيني) به درستى و روشنى صورت پذيرفته باشد .
به بيان ديگر، جهان از منظر انسان با ايمان و خداپرست، نه مجموعهاى از عناصر، نيروها و قوانين كور، بلكه پيكرى زنده و معنادار و جهت ياب است. انسان خداپرست و آگاه، خود را در برابر هستىاى مىيابد، كه داراي شعور است و احساس مىكند،تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم و نيز ارادهاى آگاه بر آن حاكم است. فقدان خدا سيماى طبيعت را بسان ابلهى مىنمايد كه انسان خود را با او بيگانه حس مىكند. غيبتخدا در ذهن، هستى را هم چون قبرستان بيكرانهاى مىكند كه انسان خود را در آن تنها مىيابد. که درآن وادي وسيع و بي انتها در حال طي طريق است در حالي که حرکتي ندارد. وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً . هستى پوچ، زندگى را نيز پوچ مىسازد و ناچار انسان نيز به پوچى مىرسد. نمىتوان در جهانى كه از شعور، اراده و جهت عارى است، از «مسؤوليت انسان» و پذيرش آن سخن گفت. مسؤوليتي كه فرد را به فدا كردن و نثار جان و مالش وا مىدارد.إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ.
اين مسوليت اگر ريشه در عمق هستى نداشته باشد و بىپايه و پايگاه وجودى باشد، مفهومى ذهنى و خيالى مىشود، در حالىكه ايمان و باور به خدا، كه آفرينش را داراى شعور و هدفدار معرفى مىكند، طبعاً ديد مثبتى به انسان در مقابل نظام كلى هستى و قوانين حاكم بر آن مىدهد. پس:
1- انسان موجودى فطرى است.
2- بر اساس امور فطرى روش و مسير زندگى خود را آگاهانه انتخاب مي كند.
3- برنامهايى كه اين راه را از ابتدا تا اتصال ، مشخص كرده و جهت مىدهد، دين نام گرفته است،و از جانب تنها مبدا وجودى براى انسان عرضه شده است و فرد داراي اين صفت را مومن مي نامند ." فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" .
4- بر اساس ميزان حضور اين برنامه در زندگى فردى و اجتماعى انسان، ميزان ايمان او به مبدا و برنامه ارائه شده از سوى خداوند تعيين مىشود، چرا كه ايمان يعني تصديق كردن كسى و در انقياد او در آمدن ، معرفى شده است. إِلاَّ الَّذي فَطَرَني فَإِنَّهُ سَيَهْدين ِ و وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذي فَطَرَني وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ .
معلم شهيدآيت الله مرتضي مطهرى رحمه الله در بررسى محققانه خويش آثار و فوائد ايمان را به اين شكل ترسيم مىكنند:
1. بهجتآفرينى
اولين اثر ايمان به لحاظ بهجت آفرينى و انبساط آفرينى، «خوش بينى» است. خوش بينى به جهان و هستى . به لحاظ آنكه ايمان نحوه تلقى انسان را نسبت به خود و طبيعت و خدا شكل بخشيده و در نهايت آفرينش را غايت مدار و هدفدار معرفى مىكند و غايت را تكامل و سعادت انسان در اتصال به مبدا وجودى بيان مىدارد. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا . در نهايت ديد انسان را به كليت نظام هستى و قوانين حاكم بر آن خوش بينانه خواهد ساخت. آدمى در اين نحوه نگرش به خلقتخود توسط خالق، ايمان دارد و بر اساس اين ايمان هر آنچه، به عنوان برنامه راه از سوى آن مبدا ارائه شود مورد پذيرش يقينى قرار خواهد گرفت. وقتي با جهانبيني خدايي حرکت کند، ايدئولوژيي ترسيمي خود را نيز خداگونه مي سازد و خود را موظف به حرکت در طي همان چهارچوبه مي داند و در طي مسير خطا نمي کند.
چنين فردي بر اين اعتقاد است كه وسايل رشد و ترقى او به صورت كامل مهيا است، يعنى اگر نتواند گام هاى سعادت را در راه تكامل خويش بردارد، مقصر خود اوست. اين اعتقاد و انديشه است كه او را با اميدوارى به آيندهاى درخشان به حركت وا مىدارد. لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي . پروردگار در بشر نيروى پذيرش و امكان رشد و تعالى نهاده است كه اگر بخواهد به سير ارادى به مقامى از كمال و هدايت نائل مىشود اين همان هدايت فطرى است،و چنانچه انسان نيروى فطرت خدادادي را به كار بندد و با نيروى اراده و عمل آنرا رشد دهد، به مقامى از كمال انسانى نائل خواهد شد. اين مرتبه از هدايت و كمال اكتسابى است و به پروردگار استناد دارد. و سير ارادى و اعمال نيك او نيز از جمله علل و اسبابى است كه به فضل پروردگار باعث توفيق او بوده است و چنان چه نيروى فطرت را به كار نبندد و از طريق خرد و دين خارج شود يعنى به سوء اختيار بر حسب اراده و عمل طريقه گمراهى و انحراف بپيمايد ، از رحمت پروردگار بىبهره گشته و نور فطرت را در خود خاموش مي کند.
پس فردى كه به مبدا و معاد ايمان ندارد و عناصر ايمان را در زندگى خود دخالت نمىدهد، آگاهانه عملكردى را براى خود انتخاب كرده است كه سراسر ناراحتى، اضطراب و عدم آرامش است. و من اعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا كسى كه از قرآن و دلالت هاى آن اعراض كند و در آن دقت نكند، گرفتار معيشت تنگ خواهد شد. يعنى خدا روزى مادي و معنوي او را به سختى مي دهد و اين نتيجه اعراض اوست. اگر هم به او رزق فراوان دهد، معيشت را از اين راه بر او سخت مىگيرد كه امساك كند و از آن استفاده نکند و اگر هم استفاده کند، حرص و تلاش زياد، زندگى را بر او دشوار مىسازد. برخى گويند: يعنى گرفتار عذاب قبر مىشود. به گونه ايي که هيچ گاه خود را در آسايش رواني و فکري نمي يابد.چرا كه به واقع ايمان تنها عنصرى است كه زندگى را درون ما بر ما وسعت مىبخشد و مانع محكمى در برابر هر گونه فشار روحي و رواني خواهد شد.
2. روشن بيني
آدمى به محض قبول ايمان جهان را به واسطه نور حق و حقيقت، منور و روشن مىبيند ، اين روشنى به فضاى درونى وجود او نيز رسوخ کرده و منجر مي شود که راه ترقى را بدون هيچ گونه ابهام و تاريكى بيابد. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا بر خلاف كسى كه به اختيار نخواسته است ،از اين روشنايى استفاده كند. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى. يعني با عدم قبول ايمان و انقياد نسبت به کفر که امري عدمي است و هيچ گونه رابطه ايي با نور و روشني ندارد خود را در وادي ظلماني مي يابد که امکان حرکت و رشد نمي يابد.
فرقان، صيغه مبالغه از ريشه فرق است که در اين جا به معناى چيزى است كه به خوبى حق را از باطل جدا مىكند. اين جمله كوتاه و پر معنا يكى از مهمترين مسائل سرنوشتساز انسان را بيان كرده و آن اين كه در مسير راهى كه انسان به سوى پيروزىها مىرود هميشه پرتگاه ها و بيراهههايى وجود دارد كه اگر آنها را به خوبى نبيند و نشناسد و پرهيز نكند چنان سقوط مىكند كه اثرى از او باقى نماند. در اين راه مهمترين مساله، شناخت حق و باطل، شناخت نيك و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت سود و زيان، و شناخت عوامل سعادت و يا بدبختى است، اگر انسان اين حقائق را به خوبى بشناسد رسيدن به مقصد براى او آسان است .فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُون. اين افراد ثمره و نتيجه اعمال خود را ولو به صورت مختصر در اين دنيا مي يابندو آن آرامشي است که خداوند به انسان ها اعطا مي کند.
رابطه ايمان و روشن بيني مومن در قرآن کريم اين گونه تبيين مي شود که فرد گمراه با پذيرش حق و ايمان تغيير مسير داده و به سان مرده ايي که به فرمان خدا زنده شده است. أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ ايمان، افراد را دگرگون مىسازد و در سراسر زندگى آن ها اثر مىگذارد و آثار حيات را در تمام شؤون زندگي آن ها آشكار مىنمايد. حيات طيب و پاكيزه لازم لاينفك آن آثار درخشان و قدرت و ملازمت باعمال صالحه و آثار باقيه فردى و اجتماعى است همان حيات معنوى و حقيقى است از نظر اينكه در اثر معرفت بصفات واجبه پارهاى از حقايق را يافته و بدان اعتقاد نموده و پيوسته در مقام انقياد بر ميآيد و از مخالفت پروردگار مىپرهيزد و لازم ايمان كامل و علم به صفات كبريائى اعتقاد بقدرت نامتناهى است و به پشتيبانى پروردگار اعتماد دارد و با اين اعتقاد ثابت هرگز در زندگى از حوادث و خاطرات ناگوار قلب او متزلزل نمىشود و پيوسته قلب او استقرار خواهد داشت . سپس مىگويد: «ما براى چنين افراد نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه بروند.» وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ منظور از اين «نور» تنها قرآن و تعليمات پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) نيست، بلكه علاوه بر اين، ايمان به خدا، بينش و درك تازهاى به انسان مىبخشد و افق ديد او را از زندگى محدود مادى و چهار ديوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسيع مي گستراند.
در پرتو اين نور که مصداق بارز و کامل نور ذات باري تعا لي است." همين طور كه نور حسى در هر مرتبهاى كه باشد در اصل نورانيت يكى است و لكن در نقص و كمال و شدت و ضعف مراتبى دارد ايمان هم كه عبارت از تصديق قلبى است آن نيز مراتب بسيارى دارد اگر چه در تمام مراتب آن اصل واحد كه تصديق جزمى و نسبت حكميه باشد يكى است كه بر تمام مراتب ايمان صادق آيد و كم و زياد و شدت و ضعف راجع به مراتب آن است و آياتى كه در قرآن مجيد راجع به ايمان ذكر شده مثل همين آيه بالا كه راجع به مؤمنين فرموده (لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ) و قوله تعالى آنجا كه فرموده:وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً و در جاى ديگر يا ايها الّذين امنوا آمنوا باللّه و غير اينها از آيات بسيار و روايات بي شمار كه مشعر بر اين است كه ايمان قابل زياده و نقصان است ظاهرا حمل بر مراتب و كمال آن كردن اولى است .اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. و از طرف ديگر؛" لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ". پس وسعت ديدگاهي که ايجاد مي کند با بقيه لوازم نورزايي تفاوت ماهوي دارد مىتواند راه زندگى خود را در ميان مردم پيدا كند، و از بسيارى اشتباهات كه ديگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفكر محدود مادى، و يا غلبه خودخواهى و هوى و هوس، گرفتار آن مىشوند، مصون و محفوظ بماند." لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ".
در روايات آمده که: المؤمن ينظر بنور اللّه «انسان با ايمان با نور خدا نگاه مىكند» اشاره به همين حقيقت است.سپس چنين فرد زنده و فعال و نورانى و مؤثر با افراد بىايمان لجوج مقايسه مي شوند،آنجا که،مىگويد:«آيا چنين كسى همانند شخصى است كه در امواج ظلمتها و تاريكيها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمىگردد »؟! كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها.
3. اميدوارى
سومين اثرى که در سايه سار ايمان و طى طريق سعادت يابي ديني ايجاد مىشود ، اميدواري است. لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه. عدم ايمان و فقدان روح خدايي ،به لحاظ حاكميت منطق مادى در جهان پيرامون نسبت به فردي كه در راه صحيح و يا باطل، عدالت يا ظلم، درستيا نادرست گام برمىدارد بى طرف و بي تفاوت است. نتيجه كار آنها بسته به اين است كه مقدارى تلاش داشته باشند و بس! از ديدگاه مومن خالق آفرينش به طور کامل و مستمر حامى و طرفدار كسانى است كه در راه حق و حقيقت گام بر مىدارند چرا كه: " إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً" .
بر اين اساس انسان مؤمن به لحاظ آن كه گام هاى خود را طبق قوانين الهى تنظيم مىكند نتيجه را هم از چنين برنامهايى خواهان است.مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون .
او در حقيقتخود را به اين نحوه از نگرش و زندگى سپرده است، با اعتقاد و ايمان حركت را آغاز كرده است، پس تمام پديدههايى كه در اين راه ايجاد مىشوند را هم از جانب همان مدير و مدبّر مىبيند ،كه گام هاى قبلى و بعدى او را تنظيم مىكند. و اين تنظيم مسير با توجه به گسترش رحمت الهي و افاضه رحمت خود بين بندگان است. و عاشقانه در اين مسير گام بر ميدارد. قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ.
اميدوارى تنها از اين نكته ناشى مىشود كه: انسان به موجودى كه حركت او را جهت بخشيده و تنظيم مىكند، اعتقاد داشته و عنصر توكل را قرين ايمان واقعى و حقيقى خود در نظر گرفته باشد، به خلاف كسانى كه چنين توكل و ايمانى را انتخاب نكرده يا فراموش مىكنند اينان بر اساس آن كه خود را تنها مدبر امر مىدانند." إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون" يا آن که مدبرعالم را غير خدا انتخاب کرده اند أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ در رويارويى با مشكلات، موانع و سختىها به دو نحو برخورد خواهند كرد: يا اين كه تازه متوجه يك مبدا متعالى خواهند شد ، خداوند در قرآن مىفرمايند كه بندگان در اضطراب و تلاطم كشتىها در دريا و به لحاظ ترس از غرق شدن، متوجه يك مبدا شده و هنگامى كه به ساحل مىرسند دوباره آن مبدا را فراموش مىكنند فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون .
ديگر اين كه گامهاى بعدى برداشته مىشود، تا به آنجا كه در نا اميدى مطلق گام برمى دارند كه در اين صورت ديگر هيچ انگيزهاى براى ادامه حركت و طى مسير زندگى باقى نخواهد ماند وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً .
4. آرامش خاطر
اثر بعدي ايمان به لحاظ انبساط آفرينى، آرامش خاطر است. در برنامهايى كه از جانب خداوند متعال آمده، به وضوح و روشنى، از بدو تا ختم و در نهايت اتصال حقيقى ترسيم گشته است به اين لحاظ انسانى كه در اين راه گام برمىدارد، در همان گامهاى آغازين آرامش خاطر كاملى را مىيابد كه نتيجه احساس و اتصال بين خالق و مخلوق است: الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ . لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِم .
... من ءامن باللَّه و اليوم الأخر ... و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
اين آرامش درطرف مقابل، هيچ گاه يافت نمىشود، به لحاظ آن كه خزانه محدود تفكر آدمى توانايى و قابليت آن را ندارد كه تا به انتها حركت را به يقين تنظيم كندخُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً ، پس هر لحظه و هر آن دچار دلهره و اضطراب خواهد شد هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيما . كلمه سكينة از ماده سكون كه خلاف حركت است، که در ارتباط با آرامش قلب استعمال مىشود و معنايش قرار گرفتن دل و نداشتن اضطراب باطنى در تصميم و اراده است ، هم چنان كه حال انسان حكيم اين چنين است، كه هر كارى مىكند با عزم مىكند، و خداى سبحان اين حالت را از خواص ايمان كامل قرار داده و آن را از مواهب بزرگ خوانده است.
اين حالت فوق العاده روانى، موهبتى است الهى و آسمانى كه در پرتو آن، انسان مشكلترين حوادث را در خود هضم مىكند، و يك دنيا آرامش و ثبات قدم در درون خويش احساس مىنمايد. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض که علاوه بر آرامش رواني نتايج ديگري نيز در بر دارد که در اين دنيا نيز مشمول آن مي شود .
اين قسمت از آيه: و لله جنود السماوات و الارض و كان الله عليما حكيما ، با قسمت قبلى چه نسبتى دارد؟ جنود، به گروهى گويند كه با يكديگر پيوندى خاص و هدفي واحد دارند. برخى گفتهاند لشكريان آسمان ها و زمين مؤيد مومن مىشوند. اين سخن درست است لكن مقصود قرآن بالاتر از اين معناست. هر انسانى مجموعهاى از عوالم وجود است، از ناسوت تا لاهوت. عوالم ارضى و سماوى يا عوالم سفلى و علوى. مقصود از «و لله جنود السماوات و الارض» ، اشاره به اين مطلب است كه «اى انسان تو معجونى از همه عوالم وجود، هستى، و براى هر يك از اين عوالم با لشکريان وکارگزاران خود در نسبت با ايمان سكينهاى است» . عالم عقلى سكينهاى متناسب با خود دارد، و عالم روح و قلب و نفس نيز هر يك سكينه متناسب با عالم خويش دارند. مؤمنى كه در مرتبهاى عالى از ايمان قرار دارد در طريق اداى تكاليف الهى نه عقلش انحراف پيدا مىكند و نه در تشخيص دچار اشتباه مىشود و نه قلبش و نه حتى اعصابش دچار كژى و كاستى مىگردد. چون در همه مراتب وجود خود سپاهيانى دارد.يعني در هر مرحله چيزي از جنود الهي به امر الهي به منظور ياري مومن به سراغ وي مي آيد.
«جنود السماوات و الارض» الهى به سراسر وجود انسان مؤمن، آرامش و امنيت مىبخشد . مهم اين است كه افراد آن چنان با روح ايمان و استقامت و فداكارى پرورش يابند كه دلهايشان مركز" سكينه" الهى گردد، و در برابر سختترين طوفانهاى زندگى چون كوه پا بر جا و آرام بايستند. در باره كسانى كه ايمان به خدا و رسول دارند مىفرمايد: اينان ممكن نيست با دشمنان خدا و رسول دوستى كنند، هر چند كه پدر يا فرزند يا برادر يا خويشاوندشان باشد، چون خداوند ايمان را در دلهايشان نوشته و حك كرده و به روحى از خود تاييدشان كرده است، پس مىفهميم آن حيات جدا از حيات كفار، كه در مؤمنين هست،حياتى است كه از حيات و روح خدا سرچشمه دارد و پاداش و اثرش حك شدن ايمان و استقرار آن در قلب است، پس اين مؤمنين مؤيدند به روحى از خدا، و اين روح وقتى افاضه مىشود كه ايمان در دل رسوخ كند، آن وقت است كه حياتى جديد در جسم و كالبدشان دميده مىشود، و در اثر آن نورى پيش پايشان را روشن مىكند .
البته بيان فوق به اين معنا نيست كه انسان مؤمن با توكل و ايمان دست از تلاش برداشته يا تلاش مهمى كند، بلكه تلاش در كنار عنصر اطمينان خاطر مؤثر واقع مي شود مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون ، يعنى تلاش توسط ايمان و عقيده جهتيافته، تنظيم مىشود و پايهاى يقينى مىيابدفَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ پس ديگر جايى براى اضطراب باقى نخواهد ماند، به لحاظ آن كه اضطراب، حاصل شك و ترديد است و که در مورد انسان هاى مؤمن هيچ گاه رخ نمايى نمىكند، به دليل اين كه ارتباطى بين خالق و مخلوق ، اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا ، مؤمن و مؤمن بر قرار شده است كه يك طرف اين ارتباط خداوندى است كه تمامي اين تلاش ها و حركات توسط عنايت و توجه او جهتيافته و تنظيم مىشوند مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيم .
و از طرف ديگر انسان مؤمن به لحاظ آنكه به ايمان خود ايمان داشته و آگاهانه اين راه را انتخاب مىكند، تمام درها را به سوى ورود هر گونه ترديد و دلهره مىبندد وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء ، پس آرامش خاطر مىيابد و اين سكينه و آرامش او را به جلو مىراند، مگر نه آن است كه ابتدا :اني وجهت وجهي..... ، سپس، الا بذكرالله تطمئن القلوب . هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور .
آرامش رواني که از جانب دين نصيب انسان مي گردد به دو جهت است : ابتدا، فطرت انسان ناخودآگاه در تب و تاب است تا به اين خواسته خداجويي ، دست يابد و تا به آن نرسد آرام و قرار نمي گيرد.ميل وکششي در انسان به وديعه نهاده شده تا به سوي ميل فطري خود حرکت و تلاش نمايد و انسان نيز به گزين است ، پس رسيدن به هر خواسته اي، نمي تواند جاي آن را بگيرد، به همين خاطر، انساني كه ياد خدا را در دل خويش جاي دهد و ارتباط روحي ميان خود و خدا بر قرار كند، آرامش عميقي توام با رضايت و خشنودي به دست مي آورد.
دوم از آن جهت است كه فرد مؤمن با توكل و اعتماد به خدا و دل بستن به الطاف و عنايات او، هرگز ياس و نااميدي را به دل خويش راه نمي دهد. لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون از اين رو با ايمان به مبدا و معاد و دل نبستن به لذايذ زودگذر دنيوي ، هنگام به دست آوردن و از دست دادن آنها مضطرب و ناراحت نمي شود. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ ا ما كافران كه به دليل بي اعتمادي به مبدا و معاد و نيز با توجه به اين که نهايت هدف و خواسته شان را در دنيا و نعمت هاي فاني آن جستجو ميكنند، به طور طبيعي نگران از دست دادن آنهايند و حسرت نداشته ها را مي خورند.و در به دست آوردن امکانات آن تلاش وافري دارند خداوند در ارتباط با يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خداست سخن مىگويد، مىفرمايد: «و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطانى را به سراغ او مىفرستيم، پس همواره قرين اوست»! وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ .
آرى! غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دل باختگى به زرق و برق آن، موجب مىشود كه شيطان بر انسان مسلّط گردد و همواره قرين او باشد، و رشتهاى در گردنش افكنده، «مىبرد هرجا كه خاطر خواه اوست»! دنباله روي از شيطان نقطه مقابل ايمان به خدا است پس آثاري را که براي ايمان به خدا مترتب است در تبيعيت از شيطان اصلاً متصور نيست چه اين که بخواهد روزي آثار وجودي ايمان ممکن يا موجود شود. سپس به دو امر مهم كه شياطين در باره اين غافلان انجام مىدهند.اشاره كرده، مىفرمايد: «و آن ها [شياطين] اين گروه را از راه خدا باز مىدارند» وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ . و ديگر اين که هر وقت اراده بازگشت كنند سنگى بر سر راه آن ها مىافكنند و مانعى ايجاد مىكنند تا هرگز به صراط مستقيم باز نگردند.
برخي از آيات، قلب مومنان را به دليل ذكر نام خداوند، مالامال از صفا و آرامش ملكوتي وصف مي كنند، آنان كه ايمان آوردند و دلهاي ايشان به ياد خدا آرامش مي يابد. آگاه باشيد كه دل ها به ياد خدا آرامش مي يابد.الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله ، الا بذكرالله تطمئن القلوب. در مقابل قلب كافران، مثل سنگ و بلكه سخت تر از آن وصف مي شوند.ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ . قلب هاي قوم بهانه جو و كافر بنياسراييل را كه بعد از ديدن معجزات متعدد باز كافر شده بودند، مثل سنگ و بلكه سخت تر از آن وصف مي كند، چه آنكه سنگ با وجود سفت و سخت بودنش در مقابل عظمت پروردگار خاشع مي شود، و حال آن كه دل كافران خاشع نمي شود .
حد آرامش روحي هر كس، متناسب با ايمان و پيوند قلبي او با خداوند است. هرچه ايمان قوي تر باشد، آرامش روحي نيز به همان ميزان افزايش مي يابد.إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ و إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ اين آيات در برگيرنده ثمرات آخرتي ايمان است.
خداوند آثار ايمان در دنيا را اين گونه بيان مي فرمايند: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً غدق به معناي آب زياد و فراوان است. و چون بيشتر خيرات و بركات متوقّف بر آب است، که كنايه از زيادى خيرات و بركات مي باشد . اما كساني كه ايمان سست و ضعيفي دارند، آرامش ايشان نيز كمتر خواهد بود. به همين خاطر ، كافران بي ايمان، هيچ بهره اي از آرامش و ثبات ندارند، و قلب و دل شان همانند سنگ ،سفت و سخت است. هم چنان که نفوذ آب درون سنگ سفت وسخت ممکن نيست، اين گونه قلوب نيز به علت عدم نفوذ ايمان سخت شده که ايمان اجازه و قدرت نفوذ در آن راه ندارد تا ثمرات خود را بنماياند.
5-اجتماعي بودن
اثر بعدي دين در زندگي فردي، اجتماعي بودن انسان است که با ذکر موارد زير به آن اشاره مي گردد:
الف - انسان مانند برخى از جانداران ديگر، اجتماعى آفريده شده است ;" وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا .
ب - زندگى در اجتماع نمىتواند به شكل فردى اداره شود، بلكه بايد همه اعضاء اجتماع در آن سهيم بوده و شركت كنند." وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُم ". – "مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا" .
ج - مشارکت اجتماعي وقتي امكانپذير است كه نوعى تقسيم كار بين افراد بر قرار شود تا بر اين اساس ارتباطات در انواع مختلف آن (اقتصادى، فرهنگى و...) برقرار مىشود. "فَأَرْسَلُوا وارِدَهُم " .
د- روابط و ارتباطات اجتماعى هنگامي مىتوانند يك جامعه را هدايت كنند كه بر مبناي قوانينى عادلانه تنظيم شده و افراد، عدالت را در اين قوانين جارى بيابند.اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى . – لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط ما رسولان خود را با دليل هاى روشن فرستاديم، و با آن ها كتاب (آسمانى) و ميزان را (شناسايى حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند .پس از بيان اين مقدمه دو نكته باقى خواهد ماند ; ابتدا آنكه ضمانت قوانين حاكم بر روابط چيست و سپس ميزان توجه و عمل كردن افراد به اين قوانين تا چه حدى است ؟
پس دين علاوه بر مباحث فردى توجه خاصى نيز به زندگى و روابط اجتماعى معطوف مىكند. "وَصابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ" تا آن جا كه بخش اعظمى از قوانين و مقررات دينى ناظر به اعمال و روابط اجتماعى آدميان با يكديگر است آيات بسيارى ديگر هست كه اجتماعى بودن همه شؤون اسلام را مىرساند. مثل اصل تشريع نماز به جماعت يا نماز جمعه ،جهاد، حج،تعاون،پرداخت وجوهات شرعي و... . و از طرفي نيز يگانه دين و برنامه اعتقادى و جوارحى و قوانين كه نيازهاى اجتماعى و همگانى بشر را در همه دوران ها و در همه حالات و پيش آمدها تأمين نمايد و هيچ يك از اطراف و جوانب احتياجات بشرى را از نظر دور نداشته همانا اصول اعتقادى و قوانين اسلامى و احكام اجتماعى است كه بر وفق فطرت و تفصيل آنچه در كمون و نيازهاى بىشمار بشر بطور ابهام نهاده شده مىباشد و هرگز قوانين تصويب شده بشرى نمي تواند نيازهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى و مالى و سياسى و اقتصادى عموم اجتماعات بشر را در همه حالات و زمانها تأمين نمايد به طوري كه هيچ گاه نياز به تجديد نظر نداشته باشد .چون از طرف خداوند صادر شده که آگاه به نيازهاي انسان مي باشد و از جهت ديگر به تمام ظرفيت هاي دروني و بيروني وي نيز اشراف دارد.
6- روابط اجتماعى
اصولى كه بر روابط اجتماعى مؤمنين حاكم است (كه در حقيقت تعامل همان خصائص و گرايش دروني فرد با خارج است) عبارتنداز: با زبان نيكو با مردم سخن گفتن ، خوشرفتارى با مردم، جود و احسان، تعاون و همكارى، مواسات و اينكه خود را ميزان روابط با ديگران قرار دهيد. هم چنين بر اتحاد و همبستگى، امر به معروف و نهى از منكر، عفو، ايثار، اجتناب از كارهاى بيهوده و خصوصا بر اين كه در جهت قسط و عدالت در همه شئون جامعه به پا خيزيد، تاكيد شده است: «يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط »، «العدل راس الايمان »، «العدل زينة الايمان ». در همين راستا، صدق و صفا و يگانگى با مردم اهميتبسيار دارد: «الايمان ان تؤثر الصدق حيثيضرك على الكذب حيثينفعك »، «الصدق اقوى دعائم الايمان »، «الصدق راس الايمان و زين الانسان ». البته اين حا لت صدق در زبان و فعل بايد يكسان باشد.
در اين بخش مىتوانيم خصوصيات اخلاقى ديگرى را نيز كه حاكم بر روابط اجتماعى مؤمنين ذكر كنيم: صبر و بردبارى در مشكلات و مصائب، امانتدارى، وفاى به عهد، عفت و پاكدامنى، فروتنى و تواضع، عزت نفس در مقابل ديگران، حاكم بودن بر هواى نفس و شهوت. معيار اصلى و حاكم بر جميع روابط اجتماعى، «محبتبراى خدا و دشمنى براى خدا» است و مي توان اين روابط را رتبه بندي نمود زيرا به هرميزان که افراد به خداوند نزديكتر باشند (روابط با مؤمنين) رابطه اي قوي تر و بيشتر است. اين مرتبه روابط اجتماعى، كه همراه با ريشههاى عميق عاطفى است و از آن تعبير به ولايت مىشود، اختصاص به افراد داخل در دايره ايمان دارد: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض »، ولى در خارج از اين دايره، وجود روابط اجتماعى نفى نمىشود; خصوصا مراعات ادب و احترام در برخورد با ديگران از جنبههاى عمومى دستورات اسلامى است. در زمينههاى شناختى نيز مىتوانيم در همين قسمت «عدم پيروى از گمان و پرهيز از سوء ظن»، «حمل به صحت و حسن ظن داشتن نسبت مؤمنين»، «آزادى فكر وعقيده» و «به دنبال حق و حقيقتبودن» را ذكر كنيم: «يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظناثم».
فرد خداباور با توجه به حضور در جامعه، دين دار در بسيارى از فرايندهاى روانشناسى اجتماعى، تحت تاثير نگرش اجتماعي دين قرار مي گيرد. نگرشي که حتى ادراك حسىوي را نيز تحت تاثير خود دارد. به طور مثال، حضرت علي(ع) كه به هنگام نماز بسيارى از محركات محيطى را ادراك نمىكند ولى آنگاه كه صداى سائل بلند مىشود، ايشان هم مىشنوند و هم ترتيب اثر مىدهند.اين ديدگاه الهي وقتى ادراك حسى را اين گونه تحت تاثير قرار مىدهد، تاثير آن بر ديگر فرايندها سهل است. پيش داورى فرد را كاملا جهت مىدهد، فرد بر اساس معيارهاى هماهنگ با نگرش قرآنىاش پيش داورى مىكند و از پيش داوري سوء نيز بر حذر مي شود.
تبعيض نژادى را روا نمىدارد، افراد را بر اساس فقير و غنى ارزش گذارى نمىكند ، تمام نگرش هاى ردههاى بعدى او، تحت تاثير همان نگرش اساسى و عميق است. اصولا شخصيت چنين فردى در جامعه مرتبط به خود، با شخصيت افراد ديگر جوامع، كاملا متفاوت است. تعاملهاى ميان فردىاش، عشق و محبت و صميميت او، پرخاش گرى و غضب او، همه و همه، جويبارهاى كوچكى است كه از همان رودخانه پرجوش و خروش خداباورىاش منفك شده و جريان پيدا مىكنند. اگر اين خداباورى بر نهادهاى اجتماعى و فرهنگى و سياسى حاكم باشد، افكار عمومى زلال است، مخفى كاري هاى بين رئيس و مرئوس، امير و رعيت وجود ندارد. انگيزشهاى فردى و اجتماعى هماهنگى دارد و... در اين باب مىتوان به نمونههاى الگويى كه در شكل قصص انبياء در قرآن گزارش مىشود، توجه كنيم و درس بياموزيم .
جامعه ديني مشمول هدايت عمومى تشريعى شده که عدهاى از اين هدايت بهره مند