loading...
تاثیر دین در زندگی
حسین تک بازدید : 71 چهارشنبه 05 بهمن 1390 نظرات (1)
7alt5vu5dr6mbsb4rm5.jpg" border="0">

دین کوشش انسان برای تماس با «ماورا ال طبیعه» است که بسیاری آن را فرضی می‌دانند.

انسان‌ها به منظور حفاظت از خود و هم‌چنین به خاطر درجه‌ای از ترس به مراسم، عادت ها، دعاها، التماس ها و قربانی کردن‌هایی رو می‌آورند که مجموعه آن‌ها دین نامیده می‌شود.

دین هم‌چنین مجموعه‌ای از باورها است که می‌کوشد توضیحی برای یک رشته از پرسش‌های اساسی مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و آغاز و پایان احتمالی همه‌چیز ارائه دهد. علت وجودی دین‌ها این است که گروه‌هایی از انسان‌ها می‌کوشند برای پدیده هایی که هنوز با عقل و خرد خود توضیحاتی برای آن نیافته‌اند توضیحی ارائه دهند.

شمار دین‌ها در میان انسان‌ها بسیار زیاد است و این ادیان توضیحات بسیار متفاوت و داستان‌های پرشماری را در راه کوشش برای یافتن پاسخ به معماهای یاد شده مطرح می‌کنند.

در باور دینداران، موجود یا موجوداتی که فراتر از قوانین جاری طبیعت هستند این جهان را آفریده و بر آن فرمان‌روایی می‌کنند و انسان می‌تواند از راه پرستش او/آنان از خشم آن موجود یا آن چند موجود به‌دور مانده و به درجه‌ای از حس امنیت و آرامش برسد. درباره این‌که «موجود آفریننده» مورد نظر ادیان چه خصوصیاتی دارد و تعداد و صفات و اهداف آن‌ها چیست و طول عمر و ابعاد و شمار پیام‌آوران آن‌ها چه تعداد و اندازه است در میان ادیان اختلاف نظرهای بسیار زیادی وجود دارد.

مجموعه دین از دو بخش تشکیل شده‌است:

۱) آموزه‌ها و گزاره‌های اعتقادی (هست‌ها /اصول)

۲) دستورهای عملی، اخلاقی و ارزشی که بر پایه آموزه‌های اعتقادی استوار شده‌اند (بایدها /فروع). در ادیان مختلف، این آموزه‌های اعتقادی تلاش می‌کنند تا پاسخی برای درک معماهای هستی و آنچه درک نشدنی است (بی نهایت، مرگ) فراهم کنند.

واژه‌های دیگری مانندکیش و مذهب گاه به همان معنی دین و گاه به معنی زیرشاخه‌هایی از یک دین بکار می‌روند.

دین یا اصطلاحا «آسمانی» است یعنی پیامبری آمده و مدعی این است که هر چه آورده از طرف آنچه وی خدا می‌نامد سرچشمه گرفته یا «آسمانی» نیست یعنی حاصل افکار و عقاید یک انسان می‌باشد. از گسترده‌ترین دین‌های جهان می‌توان از دین‌های ابراهیمی نام برد. دین های ابراهیمی که همه از یک ریشه و منطقهٔ خاور میانه سرچشمه می‌گیرند عبارت‌اند از اسلام، مسیحیت و یهودیت. دین‌های  نهائی نیز از این دسته و از ادیان نوین هستند.

از دین‌های بزرگ دیگر در جهان می‌توان از بوداگرایی، هندوگرایی و آیین کنفوسیوسگرایی نام برد. ادیان لزوماً خدامحور نیستند ولی به نظر می‌رسد تمام ادیان معتقد به ماوراء طبیعت باشند.

دین‌های کهن فراوان دیگری نیز وجود دارد مانندزرتشتی گری ،مانی گری،مهرپرستی و جز اینها.

حسین تک بازدید : 103 چهارشنبه 05 بهمن 1390 نظرات (0)
yyrprl6rl33tspi5xcv.jpg" border="0">
  • استاد مطهری یکی از نتایج دین را اخلاق مى داند .
وی در کتاب ایمان مذهبی می نویسد:
  • انسان نمى تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان , زندگى سالم داشته باشد و یا کارى مفید و ثمر بخش براى بشریت و تمدن بشرى انجام دهد.
انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان , یا به صورت موجودى غرق در خودخواهى در مى آید که هیچوقت از لاک منافع فردى خارج نمى شود , و یا به صورت موجودى مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگى و در مسائل اخلاقى و اجتماعى نمى داند.

انسان دائما با مسائل اخلاقى و اجتماعى برخورد مى نماید و ناچار باید عکس العمل خاصى در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانى پیوسته باشد تکلیفش روشن است , و اما اگر مکتب و آئینى تکلیفش را روشن نکرده باشد ،همواره مردد و سر درگم خواهد بود.

  • تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صورت یک مومن واقعى در آورد , هم خودخواهى و خودپرستى را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد , و هم نوعى تعبد وتسلیم در فرد ایجاد کند به طورى که انسان در کوچکترین مسئله اى که مکتب عرضه مى دارد به خود تردید راه ندهد , و هم آن را به صورت یک شىء عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدى که زندگى بدون آن برایش هیچ و پوچ و بى معنى باشد , و با نوعى غیرت و تعصب از آن حمایت کند .

  • گرایشهاى ایمانى مذهبى موجب آن است که انسان تلاشهائى على رغم گرایشهاى طبیعى فردى انجام دهد و احیانا هستى و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتى میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد.

  • تنها نیروى مذهبى است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جارى سازد .

  • تفاوت یک ایده مذهبى و غیر مذهبى این است که آنجا که پاى عقیده مذهبى به میان آید و به ایده قداست ببخشد , فداکاریها از روى کمال رضایت و به طور طبیعى صورت مى گیرد فرق است میان کارى که از روى رضا و ایمان صورت گیرد که نوعى انتخاب است , با کارى که تحت تاثیر عقده ها و فشارهاى ناراحت کننده درونى صورت مى گیرد که نوعى انفجار است .

ثانیا اگر جهان بینى انسان , صرفا جهان بینى مادى و براساس انحصار واقعیت در محسوسات باشد , هر گونه ایده پرستى و آرمانخواهى اجتماعى و انسانى برخلاف واقعیات محسوسى است که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس مى کند .

آنچه نتیجه جهان بینی استخود پرستی است نه ایده پرستى ایده پرستى اگر براساس یک جهان بینى که نتیجه منطقى اش آن ایده است نباشد از حدود خیالپرستى تجاوز نمى کند , یعنى انسان باید جهانى مجزا از واقعیتهاى موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولى اگر ایده پرستى ناشى از دین و مذهب باشد , متکى به نوعى جهان بینى است که نتیجه منطقى آن جهان بینى پیروى از ایده ها و آرمانهاى اجتماعى است .

  • ایمان مذهبى پیوندى است دوستانه میان انسان و جهان , و به عبارت دیگر نوعى هماهنگى است میان انسان و آرمانهاى کلى جهان , اما ایمان و آرمانهاى غیر مذهبى نوعى بریدگى از جهان و ساختن جهانى خیالى براى خود است که به هیچ وجه از جهان بیرون حمایت نمى شود .

  • ایمان مذهبى تنها یک سلسله تکالیف براى انسان على رغم تمایلات طبیعى تعیین نمى کند , بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر مى دهد , عناصرى علاوه بر عناصر محسوس , در ساختمان جهان ارائه مى دهد , جهان خشک و سرد مکانیکى و مادى را به جهانى جاندار و ذى شعور و آگاه تبدیل مى کند ایمان مذهبى تلقى انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون مى سازد .

پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانى داشته باشد , و از طرفى ایمان مذهبى تنها ایمانى است که قادر است بشر را زیر نفوذ واقعى خود قرار دهد , و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوى چیزى است که آن را تقدیس وپرستش کند , تنها راه این است که ایمان مذهبى را تقویت کنیم .

قرآن کریم اولین کتابى است که اولا در کمال صراحت , ایمان مذهبى را نوعى هماهنگى با دستگاه آفرینش خوانده است :
« ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض ّ،آل عمران،83» آیا چیز دیگرى جز دین خدا را جستجو مى کنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است سر بر فرمان او است .

  • و ثانیا ایمان مذهبى را جزء سرشت انسانها معرفى کرده است :
« فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها،روم:30»
حق گرایانه روى خود را به سوى دین کن , همان که سرشت خدائى استکه مردم را بر آن سرشته است .

  • ایمان مذهبى آثار نیک فراوان دارد چه از نظر تولید بهجت و انبساط , و چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعى , و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهاى ضرورى که لازمه ساختمان این جهان است .

 دين به عنوان مقوله‌ايي در زندگي انسان در تمامي شئون و روزنه‌هاي وجودي او اثر مي‌گذارد و انسان نيز از آن متاثر مي‌گردد. اين تاثير و تاثر هم در جنبه هاي فردي انسان است وهم در جنبه‌هاي اجتماعي.

استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) در کتاب انسان و ايمان به بررسي تاثير دين در زندگي انسان ، برخي از آثار فردي دين را بيان مي‌دارد. اين نوشتار با الهام گيري از روش استاد در بيان فوايد دين ، چند عنوان ديگر نيز بدان افزوده است. اين فوايد به اين جهت از جانب دين نشئت مي گيرد که انسان را متصل به منبع لايزالي به نام الله (ذات مستجمع جميع صفات کمال)  مي کند و انسان را پس از هدايت تکويني مشمول هدايت تشريعي کرده و اراده نموده که انسان نيز هدايت شود و از ثمرات اين هدايت بهره‌مند شود.

 

کليد واژه:

 قرآن- انسان- فطرت– هدف‌مندي- روشن‌بيني- روابط اجتماعي – بهجت آفريني- اميدواري- آرامش‌خاطر

 

مقدمه:

انسان امور فطرى را به وديعه از جانب خداوند متعال دريافت نموده كه همه آنها در جهت دهى زندگى فردي و اجتماعيش مؤثر واقع مى‏شوند. " فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَْا " ،  شكوفايي اين استعدادهاي فطري ، مشروط به برطرف كردن موانع و قرارگرفتن درجهت اصلي كمال است. استعداد فطرى و نيروى خداشناسى يعنى درك پاره‏اى از اسرار آفرينش كه در نهاد بشر به وديعت سپرده شده و البته در آغاز امر قوه محض بوده است، از اين رو هر يك از افراد بشر در آغاز زندگى فاقد همه گونه دانش و بصيرت مى‏باشد زيرا احساسات و همچنين افكار آنان از صفر شروع ميشود و حيات تعقل و زندگى جاويد بشرى نيز بر اساس نور فطرت نهاده شده است، زيرا غرض از آفرينش جهان دوام فيض نسبت به سلسله بشر است كه خداوند روح و نور به وى ارزانى داشته و در آن استعداد و نيروى زياده بر تصور به وديعت نهاده و بر اين اساس است كه زندگى او ابدى خواهد بود . اني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض  انسان خاکي در واقع، حيواني است كه در درونش استعداد انسان شدن را دارد. وگرايش هاي فطري  درونش ، قابل تربيت، رشد و پرورش مي باشند. بشر علاوه بر خداجوئى فطرة موحد نيز ميباشد. آدمى به حكم الهام فطرى در عمق وجدان خود متوجه خداى يكتا است از جمله جنايات فيلسوفان مادى و مؤسسان مكاتب ضد دينى و انسانى، جعل و تحريف تاريخ است مثلا آنها ادوارى براى تكامل اجتماعى بشر وضع كرده و جميع كشمكشها و اختلافات و جنگها را فقط بر موجبات و اسباب و علل اقتصادى حمل ميكنند، در صورتى كه اندك اطلاعى از حوادث و وقايع تاريخى كافى است كه بدانيم بسيارى از جنگها، عوامل و علل فراوان ديگرى از قبيل شهوت رانى و جاه‏طلبى صاحبان قدرت و سلطنت و يا اسباب و موجباتى مانند عقايد مذهبى و ملى داشته است كه با علم قطعى آتش افروزان جنگ ها به اين كه ضررهاى فراوان اقتصادى را در حال و آينده بايد تحمل كنند آنها را به وجود مي‌آورده‏اند . و اين شكوفايي نيازمند تلاش مضاعفي است که  همانند دانه اي براي رسيدن به كمال و سعادت بايد مسيري را با کمک عقل بگذارند تا به کمال برسد.  و نهايت کمال انسان که ميوه ‌مورد نظر ما است مقام خليفة اللهي است. إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً.  پس انسان بايد در مسيرحرکت خود، غايت را در نظر بگيرد که همان  لقاءالله  است. واعبد ربّک حتي يأتيک اليقين. 

انگيزه خداجويي والاترين انگيزه بشري است که سبب برتري انسان نسبت به تمام موجودات مي شود و انگيزه‌هاي ديگر در راستاي انگيزه خدا جويي او ديده مي شود. حس پرستش و خداجويي يکي از امور فطري است که در سير خاک تا افلاک انسان را همراهي مي‌کند و در اين ارتباط پديده اي به نام ايمان به وجود مي آيد که در زندگي انسان موثر مي باشد. تأثير گذاري ايمان در زندگي آدمي منوط به انتخاب آگاهانه اوست. با گرايش به ايمان به اوج تعالي مي رسد و با عدم تمايل به ايمان مرحله سقوط و نابودي مي رسد . انا هديناه السبيل اما شاكرا و اماكفورا . 

تبيين موضوع

ايمان به خداوند زندگى را به سمت امور معنوى و متعالى جهت مى‏بخشد، و شور و شوق  حركت و تلاش را در انسان افزايش مى‏دهد. انسان مؤمن لذت و كمالى را خواستار است كه هيچ لذت دنيايى و كمال مادى به ارزش و مطلوبيت آن نمى‏رسد. پس شوق او در خواستن اين لذت و كمال بيشتر از شوق كسانى است كه خواستار لذت و كمالات مادى هستند.اين تفاوت، تفاوت در اهداف مي‌باشد.کسي که هدفش، خداوند لم يزل است تا ابد مجذوب او مي گردد و در جهت رضايت او حرکت مي کند. اما از ديگر سو علاقه مجذوبان لذات طبيعي در نهايت تا زمان حضور امور مادي خلاصه مي گردد و به انتها مي رسد.

 ايمان به وجود خداوند حكيم و توانا موجب مى‏شود ، تا جهان را هدف دار بدانيم . هدف آفرينش، كمال و سعادت انسان است. پس نظم جهان به گونه‏اى است كه مانع كمال و سعادت انسان نمى‏شود.و خداوند تمامي لوازم عالم را به استخدام انسان در آورده است.  اين اعتقاد موجب آرامش واطمينان در انسان مى‏شود. انسان با اميد به آينده ضمن تلاش به سوى كمال حركت مى‏کند. انسان مؤمن در اثر شكست ظاهرى نااميد نمى‏شود، زيرا خداوند را ناظر بر عمل خويش مى‏داند و معتقد است كه نظام عادلانه هستى، تلاش او را براى رسيدن به كمال ناديده نمى‏گيرد و پاداش زحمات او را خواهد داد. ان اللَّه لا يضيع اجر المحسنين  .

هم چنين پيروزى ظاهرى نيز موجب غرور مؤمنان نمى‏شود؛ زيرا مى‏دانند كه همه پيروزى‏ها در اثر لطف و امداد خداوند است. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ  . 

اعتقاد و باور مذهبى، به عنوان اصلى ترين نياز انسان معرفى مى‏شود. نياز به يافتن مسير درست، فهم و بر قرارى ارتباط و اتصال به مبدا وجودى، فهم غايت و هدف زيست و نقش آدمى در اين جهان، چگونگى ارتباطات آدميان (خدا، خود، ديگران و طبيعت) و نحوه برخورد وكنش انسان از جمله نيازهايى هستند كه مذهب تنها پاسخ گوى آنها است، چون زماني به نياز وي پاسخ روشن و قطعي داده مي‌شود ،كه در مرحله قبل از پاسخ، شناسايى نيازها (شناخت‏شناسى و جهان بيني) به درستى و روشنى صورت پذيرفته باشد .

به بيان ديگر، جهان از منظر انسان با ايمان و خداپرست، نه مجموعه‏اى از عناصر، نيروها و قوانين كور، بلكه پيكرى زنده و معنادار و جهت ياب است. انسان خداپرست و آگاه، خود را در برابر هستى‏اى مى‏يابد، كه داراي شعور است و احساس مى‏كند،تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم  و نيز اراده‏اى آگاه بر آن حاكم است. فقدان خدا سيماى طبيعت را بسان ابلهى مى‏نمايد كه انسان خود را با او بيگانه حس مى‏كند. غيبت‏خدا در ذهن، هستى را هم چون قبرستان بيكرانه‏اى مى‏كند كه انسان خود  را در آن تنها مى‏يابد. که درآن وادي وسيع و بي انتها در حال طي طريق است در حالي که حرکتي ندارد. وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً .  هستى پوچ، زندگى را نيز پوچ مى‏سازد و ناچار انسان نيز به پوچى مى‏رسد. نمى‏توان در جهانى كه از شعور، اراده و جهت عارى است، از «مسؤوليت انسان‏» و پذيرش آن سخن گفت. مسؤوليتي كه فرد را به فدا كردن و نثار جان و مالش وا مى‏دارد.إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ. 

 اين مسوليت اگر ريشه در عمق هستى نداشته باشد و بى‏پايه و پايگاه وجودى باشد، مفهومى ذهنى و خيالى مى‏شود، در حالى‏كه ايمان و باور به خدا، كه آفرينش را داراى شعور و هدفدار معرفى مى‏كند، طبعاً ديد مثبتى به انسان در مقابل نظام كلى هستى و قوانين حاكم بر آن مى‏دهد. پس:

1- انسان موجودى فطرى است.

2- بر اساس امور فطرى روش و مسير زندگى خود را آگاهانه انتخاب مي كند.

3- برنامه‏ايى كه اين راه را از ابتدا تا اتصال ، مشخص كرده و جهت مى‏دهد، دين نام گرفته است،و از جانب تنها مبدا وجودى براى انسان عرضه شده است و فرد داراي اين صفت را مومن مي نامند ." فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" .

4- بر اساس ميزان حضور اين برنامه در زندگى فردى و اجتماعى انسان، ميزان ايمان او به مبدا و برنامه ارائه شده از سوى خداوند تعيين مى‏شود، چرا كه ايمان يعني تصديق كردن كسى و در انقياد او در آمدن ، معرفى شده است. إِلاَّ الَّذي فَطَرَني‏ فَإِنَّهُ سَيَهْدين ِ و وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذي فَطَرَني‏ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ .

معلم شهيدآيت الله مرتضي مطهرى رحمه الله در بررسى محققانه خويش آثار و فوائد ايمان را به اين شكل ترسيم مى‏كنند:

1. بهجت‏آفرينى

اولين اثر ايمان به لحاظ بهجت آفرينى و انبساط آفرينى، «خوش بينى‏» است. خوش بينى به جهان و هستى .  به لحاظ آنكه ايمان نحوه تلقى انسان را نسبت ‏به خود و طبيعت و خدا شكل بخشيده و در نهايت آفرينش را غايت مدار و هدفدار معرفى مى‏كند و غايت را تكامل و سعادت انسان در اتصال به مبدا وجودى بيان مى‏دارد. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا . در نهايت ديد انسان را به كليت نظام هستى و قوانين حاكم بر آن خوش بينانه خواهد ساخت. آدمى در اين نحوه نگرش به خلقت‏خود توسط خالق، ايمان دارد و بر اساس اين ايمان هر آنچه، به عنوان برنامه راه از سوى آن مبدا ارائه شود مورد پذيرش يقينى قرار خواهد گرفت. وقتي با جهان‌بيني خدايي حرکت کند، ايدئولوژيي ترسيمي خود را نيز خداگونه مي سازد و خود را موظف به حرکت در طي همان چهارچوبه مي داند و در طي مسير خطا نمي کند.

چنين فردي بر اين اعتقاد است كه وسايل رشد و ترقى او به صورت كامل مهيا است، يعنى اگر نتواند گام هاى سعادت را در راه تكامل خويش بردارد، مقصر خود اوست. اين اعتقاد و انديشه است كه او را با اميدوارى به آينده‏اى درخشان به حركت وا مى‏دارد. لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي . پروردگار در بشر نيروى پذيرش و امكان رشد و تعالى نهاده است كه اگر بخواهد به سير ارادى به مقامى از كمال و هدايت نائل مى‏شود اين همان هدايت فطرى است،و چنانچه انسان نيروى فطرت خدادادي را به كار بندد و با نيروى اراده و عمل آنرا رشد دهد، به مقامى از كمال انسانى نائل خواهد شد. اين مرتبه از هدايت و كمال اكتسابى است و به پروردگار استناد دارد. و سير ارادى و اعمال نيك او نيز از جمله علل و اسبابى است كه به فضل پروردگار باعث توفيق او بوده است و چنان چه نيروى فطرت را به كار نبندد و از طريق خرد و دين خارج شود يعنى به سوء اختيار بر حسب اراده و عمل طريقه گمراهى و انحراف بپيمايد ، از رحمت پروردگار بى‏بهره گشته و نور فطرت را در خود خاموش مي کند.

پس فردى كه به مبدا و معاد ايمان ندارد و عناصر ايمان را در زندگى خود دخالت نمى‏دهد، آگاهانه عملكردى را براى خود انتخاب كرده است كه سراسر ناراحتى، اضطراب و عدم آرامش است. و من اعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا  كسى كه از قرآن و دلالت هاى آن اعراض كند و در آن دقت نكند، گرفتار معيشت تنگ خواهد شد. يعنى خدا روزى مادي و معنوي او را به سختى مي دهد و اين نتيجه  اعراض اوست. اگر هم به او رزق فراوان دهد، معيشت را از اين راه بر او سخت مى‏گيرد كه امساك كند و از آن استفاده نکند و اگر هم استفاده کند، حرص و تلاش زياد، زندگى را بر او دشوار مى‏سازد. برخى گويند: يعنى گرفتار عذاب قبر مى‏شود. به گونه ايي که هيچ گاه خود را در آسايش رواني و فکري نمي يابد.چرا كه به واقع ايمان تنها عنصرى است كه زندگى را درون ما بر ما وسعت مى‏بخشد و مانع محكمى در برابر هر گونه فشار روحي و رواني خواهد شد.

2. روشن بيني

آدمى به محض قبول ايمان جهان را به واسطه نور حق و حقيقت، منور و روشن مى‏بيند ، اين روشنى به فضاى درونى وجود او نيز رسوخ کرده و منجر مي شود که راه ترقى را بدون هيچ گونه ابهام و تاريكى بيابد. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا  بر خلاف كسى كه به اختيار نخواسته است ،از اين روشنايى استفاده كند. وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى. ‏يعني با عدم قبول ايمان و انقياد نسبت به کفر که امري عدمي است و هيچ گونه رابطه ايي با نور و روشني ندارد خود را در  وادي ظلماني مي يابد که امکان حرکت و رشد نمي يابد.

فرقان، صيغه مبالغه از ريشه فرق است که در اين جا به معناى چيزى است كه به خوبى حق را از باطل جدا مى‏كند. اين جمله كوتاه و پر معنا يكى از مهم‏ترين مسائل سرنوشت‏ساز انسان را بيان كرده و آن اين كه در مسير راهى كه انسان به سوى پيروزى‏ها مى‏رود هميشه پرتگاه ها و بيراهه‏هايى وجود دارد كه اگر آنها را به خوبى نبيند و نشناسد و پرهيز نكند چنان سقوط مى‏كند كه اثرى از او باقى نماند. در اين راه مهم‏ترين مساله، شناخت حق و باطل، شناخت نيك و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت سود و زيان، و شناخت عوامل سعادت و يا بدبختى است، اگر انسان اين حقائق را به خوبى بشناسد رسيدن به مقصد براى او آسان است .فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُون. ‏ اين افراد ثمره و نتيجه اعمال خود را ولو به صورت مختصر در اين دنيا مي يابندو آن آرامشي است که خداوند به انسان ها اعطا مي کند.

رابطه ايمان و روشن بيني مومن در قرآن کريم اين گونه تبيين مي شود که فرد گمراه با پذيرش حق و ايمان تغيير مسير داده و به سان مرده ايي که به فرمان خدا زنده شده است. أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ  ايمان، افراد را دگرگون مى‏سازد و در سراسر زندگى آن ها اثر مى‏گذارد و آثار حيات را در تمام شؤون زندگي آن ها آشكار مى‏نمايد. حيات طيب و پاكيزه لازم لاينفك آن آثار درخشان و قدرت و ملازمت باعمال صالحه و آثار باقيه فردى و اجتماعى است همان حيات معنوى و حقيقى است از نظر اينكه در اثر معرفت بصفات واجبه پاره‏اى از حقايق را يافته و بدان اعتقاد نموده و پيوسته در مقام انقياد بر مي‌آيد و از مخالفت پروردگار مى‏پرهيزد و لازم ايمان كامل و علم به صفات كبريائى اعتقاد بقدرت نامتناهى است و به پشتيبانى پروردگار اعتماد دارد و با اين اعتقاد ثابت هرگز در زندگى از حوادث و خاطرات ناگوار قلب او متزلزل نمى‏شود و پيوسته قلب او استقرار خواهد داشت . سپس مى‏گويد: «ما براى چنين افراد نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه بروند.» وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ  منظور از اين «نور» تنها قرآن و تعليمات پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) نيست، بلكه علاوه بر اين، ايمان به خدا، بينش و درك تازه‏اى به انسان مى‏بخشد و افق ديد او را از زندگى محدود مادى و چهار ديوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسيع مي گستراند.

در پرتو اين نور که مصداق بارز و کامل نور ذات باري تعا لي است." همين طور كه نور حسى در هر مرتبه‏اى كه باشد در اصل نورانيت يكى است و لكن در نقص و كمال و شدت و ضعف مراتبى دارد ايمان هم كه عبارت از تصديق قلبى است آن نيز مراتب بسيارى دارد اگر چه در تمام مراتب آن اصل واحد كه تصديق جزمى و نسبت حكميه باشد يكى است كه بر تمام مراتب ايمان صادق آيد و كم و زياد و شدت و ضعف راجع به مراتب آن است و آياتى كه در قرآن مجيد راجع به ايمان ذكر شده مثل همين آيه بالا كه راجع به مؤمنين فرموده (لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ) و قوله تعالى آنجا كه فرموده:وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً و در جاى ديگر يا ايها الّذين امنوا آمنوا باللّه و غير اينها از آيات بسيار و روايات بي شمار كه مشعر بر اين است كه ايمان قابل زياده و نقصان است ظاهرا حمل بر مراتب و كمال آن كردن اولى است .اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.   و از طرف ديگر؛" لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ".  پس وسعت ديدگاهي که ايجاد مي کند با بقيه لوازم نورزايي تفاوت ماهوي دارد مى‏تواند راه زندگى خود را در ميان مردم پيدا كند، و از بسيارى اشتباهات كه ديگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفكر محدود مادى، و يا غلبه خودخواهى و هوى و هوس، گرفتار آن مى‏شوند، مصون و محفوظ بماند." لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ".

در روايات آمده که: المؤمن ينظر بنور اللّه  «انسان با ايمان با نور خدا نگاه مى‏كند» اشاره به همين حقيقت است.سپس چنين فرد زنده و فعال و نورانى و مؤثر با افراد بى‏ايمان لجوج مقايسه مي شوند،آنجا که،مى‏گويد:«آيا چنين كسى همانند شخصى است كه در امواج ظلمتها و تاريكيها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمى‏گردد »؟! كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها.

3. اميدوارى‏

سومين اثرى که در سايه سار ايمان و طى طريق سعادت يابي ديني ايجاد مى‏شود ، اميدواري است. لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه.  عدم ايمان و فقدان روح خدايي ،به لحاظ حاكميت منطق مادى در جهان پيرامون نسبت‏ به فردي كه در راه صحيح و يا باطل،  عدالت‏ يا ظلم،  درست‏يا نادرست گام برمى‏دارد بى طرف و بي تفاوت است. نتيجه كار آنها بسته به اين است كه مقدارى تلاش داشته باشند و بس! از ديدگاه مومن خالق آفرينش به طور کامل و مستمر حامى و طرفدار كسانى است كه در راه حق و حقيقت گام بر مى‏دارند چرا كه: " إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً" .

بر اين اساس انسان مؤمن به لحاظ آن كه گام هاى خود را طبق قوانين الهى تنظيم مى‏كند نتيجه را هم از چنين برنامه‏ايى خواهان است.مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون .

 او در حقيقت‏خود را به اين نحوه از نگرش و زندگى سپرده است، با اعتقاد و ايمان حركت را آغاز كرده است، پس تمام پديده‏هايى كه در اين راه ايجاد مى‏شوند را هم از جانب همان مدير و مدبّر مى‏بيند ،كه گام هاى قبلى و بعدى او را تنظيم مى‏كند. و اين تنظيم مسير با توجه به گسترش رحمت الهي و افاضه رحمت خود بين بندگان است. و عاشقانه در اين مسير گام بر مي‌دارد. قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ  وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ.  

اميدوارى تنها از اين نكته ناشى مى‏شود كه: انسان به موجودى كه حركت او را جهت بخشيده و تنظيم مى‏كند، اعتقاد داشته و عنصر توكل را قرين ايمان واقعى و حقيقى خود در نظر گرفته باشد، به خلاف كسانى كه چنين توكل و ايمانى را انتخاب نكرده يا فراموش مى‏كنند اينان بر اساس آن كه خود را تنها مدبر امر مى‏دانند." إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون"  يا آن که مدبرعالم را غير خدا انتخاب کرده اند أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ   در رويارويى با مشكلات، موانع و سختى‏ها به دو نحو برخورد خواهند كرد: يا اين كه تازه متوجه يك مبدا متعالى خواهند شد ، خداوند در قرآن مى‏فرمايند كه بندگان در اضطراب و تلاطم كشتى‏ها در دريا و به لحاظ ترس از غرق شدن، متوجه يك مبدا شده و هنگامى كه به ساحل مى‏رسند دوباره آن مبدا را فراموش مى‏كنند فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون  .

ديگر اين كه گام‏هاى بعدى برداشته مى‏شود، تا به آنجا كه در نا اميدى مطلق گام برمى دارند كه در اين صورت ديگر هيچ انگيزه‏اى براى ادامه حركت و طى مسير زندگى باقى نخواهد ماند وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً .

4. آرامش خاطر

 اثر بعدي ايمان به لحاظ انبساط آفرينى، آرامش خاطر است. در برنامه‏ايى كه از جانب خداوند متعال آمده، به وضوح و روشنى، از بدو تا ختم و در نهايت اتصال حقيقى ترسيم گشته است به اين لحاظ انسانى كه در اين راه گام برمى‏دارد، در همان گام‏هاى آغازين آرامش خاطر كاملى را مى‏يابد كه نتيجه احساس و اتصال ‏بين خالق و مخلوق است: الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ  . لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِم .

... من ءامن باللَّه و اليوم الأخر ... و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.

اين آرامش درطرف مقابل، هيچ گاه يافت نمى‏شود، به لحاظ آن كه خزانه محدود تفكر آدمى توانايى و قابليت آن را ندارد كه تا به انتها حركت را به يقين تنظيم كندخُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً  ، پس هر لحظه و هر آن دچار دلهره و اضطراب خواهد شد  هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيما . كلمه سكينة از ماده سكون كه خلاف حركت است، که در ارتباط با آرامش قلب استعمال مى‏شود و معنايش قرار گرفتن دل و نداشتن اضطراب باطنى در تصميم و اراده است ، هم چنان كه حال انسان حكيم اين چنين است، كه هر كارى مى‏كند با عزم مى‏كند، و خداى سبحان اين حالت را از خواص ايمان كامل قرار داده و آن را از مواهب بزرگ خوانده است. 

 اين حالت فوق العاده روانى، موهبتى است الهى و آسمانى كه در پرتو آن، انسان مشكل‏ترين حوادث  را در خود هضم مى‏كند، و يك دنيا آرامش و ثبات قدم در درون خويش احساس مى‏نمايد.  وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض  که علاوه بر آرامش رواني نتايج ديگري نيز در بر دارد که در اين دنيا نيز مشمول آن مي شود .

اين قسمت از آيه: و لله جنود السماوات و الارض و كان الله عليما حكيما ، با قسمت قبلى چه نسبتى دارد؟ جنود، به گروهى گويند كه با يكديگر پيوندى خاص و هدفي واحد دارند. برخى گفته‏اند لشكريان آسمان ها و زمين مؤيد مومن مى‏شوند. اين سخن درست است لكن مقصود قرآن بالاتر از اين معناست. هر انسانى مجموعه‏اى از عوالم وجود است، از ناسوت تا لاهوت. عوالم ارضى و سماوى يا عوالم سفلى و علوى. مقصود از «و لله جنود السماوات و الارض» ، اشاره به اين مطلب است كه «اى انسان تو معجونى از همه عوالم وجود، هستى، و براى هر يك از اين عوالم با لشکريان وکارگزاران خود در نسبت با ايمان سكينه‏اى است» . عالم عقلى سكينه‏اى متناسب با خود دارد، و عالم روح و قلب و نفس نيز هر يك سكينه متناسب با عالم خويش دارند. مؤمنى كه در مرتبه‏اى عالى از ايمان قرار دارد در طريق اداى تكاليف الهى نه عقلش انحراف پيدا مى‏كند و نه در تشخيص دچار اشتباه مى‏شود و نه قلبش و نه حتى اعصابش دچار كژى و كاستى مى‏گردد. چون در همه مراتب وجود خود سپاهيانى دارد.يعني در هر مرحله چيزي از جنود الهي به امر الهي به منظور ياري مومن به سراغ وي مي آيد.

«جنود السماوات و الارض» الهى به سراسر وجود انسان مؤمن، آرامش و امنيت مى‏بخشد . مهم اين است كه افراد آن چنان با روح ايمان و استقامت و فداكارى پرورش يابند كه دلهايشان مركز" سكينه" الهى گردد، و در برابر سخت‏ترين طوفانهاى زندگى چون كوه پا بر جا و آرام بايستند. در باره كسانى كه ايمان به خدا و رسول دارند مى‏فرمايد: اينان ممكن نيست با دشمنان خدا و رسول دوستى كنند، هر چند كه پدر يا فرزند يا برادر يا خويشاوندشان باشد، چون خداوند ايمان را در دلهايشان نوشته و حك كرده و به روحى از خود تاييدشان كرده است، پس مى‏فهميم آن حيات جدا از حيات كفار، كه در مؤمنين هست،حياتى است كه از حيات و روح خدا سرچشمه دارد و پاداش و اثرش حك شدن ايمان و استقرار آن در قلب است، پس اين مؤمنين مؤيدند به روحى از خدا، و اين روح وقتى افاضه مى‏شود كه ايمان در دل رسوخ كند، آن وقت است كه حياتى جديد در جسم و كالبدشان دميده مى‏شود، و در اثر آن نورى پيش پايشان را روشن مى‏كند .

البته بيان فوق به اين معنا نيست كه انسان مؤمن با توكل و ايمان دست از تلاش برداشته يا تلاش مهمى كند، بلكه تلاش در كنار عنصر اطمينان خاطر مؤثر واقع  مي شود مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون ‏، يعنى تلاش توسط ايمان و عقيده جهت‏يافته، تنظيم مى‏شود و پايه‏اى يقينى مى‏يابدفَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ  پس ديگر جايى براى اضطراب باقى نخواهد ماند، به لحاظ آن كه اضطراب، حاصل شك و ترديد است و که در مورد انسان هاى مؤمن هيچ گاه رخ نمايى نمى‏كند، به دليل اين كه ارتباطى بين خالق و مخلوق ، اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا  ، مؤمن و مؤمن بر قرار شده است كه يك طرف اين ارتباط خداوندى است كه تمامي اين تلاش ها و حركات توسط عنايت و توجه او جهت‏يافته و تنظيم مى‏شوند مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم .

و از طرف ديگر انسان مؤمن به لحاظ آنكه به ايمان خود ايمان داشته و آگاهانه اين راه را انتخاب مى‏كند، تمام درها را به سوى ورود هر گونه ترديد و دلهره مى‏بندد وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ء ، پس آرامش ‏خاطر مى‏يابد و اين سكينه و آرامش او را به جلو مى‏راند، مگر نه آن است كه ابتدا :اني وجهت وجهي..... ، سپس، الا بذكرالله تطمئن القلوب ‏ . هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور .

آرامش رواني که از جانب دين نصيب انسان مي گردد به دو جهت است : ابتدا، فطرت انسان ناخودآگاه در تب و تاب است تا به اين خواسته خداجويي ، دست يابد و تا به آن نرسد آرام و قرار نمي گيرد.ميل وکششي در انسان به وديعه نهاده شده تا به سوي ميل فطري خود حرکت و تلاش نمايد و انسان نيز به گزين است ، پس رسيدن به هر خواسته اي، نمي تواند جاي آن را بگيرد، به همين خاطر، انساني كه ياد خدا را در دل خويش جاي دهد و ارتباط روحي ميان خود و خدا بر قرار كند، آرامش عميقي توام با رضايت و خشنودي به دست مي آورد.

دوم از آن جهت است كه فرد مؤمن با توكل و اعتماد به خدا و دل بستن به الطاف و عنايات او، هرگز ياس و نااميدي را به دل خويش راه نمي دهد. لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون  از اين رو با ايمان به مبدا و معاد و دل نبستن به لذايذ زودگذر دنيوي ، هنگام به دست آوردن و از دست دادن آنها مضطرب و ناراحت نمي شود. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ   ا ما كافران كه به دليل بي اعتمادي به مبدا و معاد و نيز با توجه به اين که نهايت هدف و خواسته شان را در دنيا و نعمت هاي فاني آن جستجو مي‌كنند، به طور طبيعي نگران از دست دادن آنهايند و حسرت نداشته ها را مي خورند.و در به دست آوردن امکانات آن تلاش وافري دارند خداوند در ارتباط با يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خداست سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطانى را به سراغ او مى‏فرستيم، پس همواره قرين اوست»! وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ .

 آرى! غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دل باختگى به زرق و برق آن، موجب مى‏شود كه شيطان بر انسان مسلّط گردد و همواره قرين او باشد، و رشته‏اى در گردنش افكنده، «مى‏برد هرجا كه خاطر خواه اوست»! دنباله روي از شيطان نقطه مقابل ايمان به خدا است پس آثاري را که براي ايمان به خدا مترتب است در تبيعيت از شيطان اصلاً متصور نيست چه اين که بخواهد روزي آثار وجودي ايمان ممکن يا موجود شود. سپس به دو امر مهم كه شياطين در باره اين غافلان انجام مى‏دهند.اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و آن ها [شياطين‏] اين گروه را از راه خدا باز مى‏دارند» وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ . و ديگر اين که هر وقت اراده بازگشت كنند سنگى بر سر راه آن ها مى‏افكنند و مانعى ايجاد مى‏كنند تا هرگز به صراط مستقيم باز نگردند.

برخي از آيات، قلب مومنان را به دليل ذكر نام خداوند، مالامال از صفا و آرامش ملكوتي وصف مي كنند، آنان كه ايمان آوردند و دلهاي ايشان به ياد خدا آرامش مي يابد. آگاه باشيد كه دل ها به ياد خدا آرامش مي يابد.الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله ، الا بذكرالله تطمئن القلوب.  در مقابل قلب كافران، مثل سنگ و بلكه سخت تر از آن وصف مي شوند.ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ . قلب هاي قوم بهانه جو و كافر بني‌اسراييل را كه بعد از ديدن معجزات متعدد باز كافر شده بودند، ‌مثل سنگ و بلكه سخت تر از آن وصف مي كند، ‌چه آنكه سنگ با وجود سفت و سخت بودنش در مقابل عظمت پروردگار خاشع مي شود، و حال آن كه دل كافران خاشع نمي شود .

حد آرامش روحي هر كس، متناسب با ايمان و پيوند قلبي او با خداوند است. هرچه ايمان قوي تر باشد، آرامش روحي نيز به همان ميزان افزايش مي يابد.إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ  و إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ  اين آيات در برگيرنده ثمرات آخرتي ايمان است.

خداوند آثار ايمان در دنيا را اين گونه بيان مي فرمايند: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً  غدق به معناي آب زياد و فراوان است. و چون بيشتر خيرات و بركات متوقّف بر آب است، که كنايه از زيادى خيرات و بركات مي باشد . اما كساني كه ايمان سست و ضعيفي دارند، آرامش ايشان نيز كمتر خواهد بود. به همين خاطر ، كافران بي ايمان، هيچ بهره اي از آرامش و ثبات ندارند، و قلب و دل شان همانند سنگ ،‌سفت و سخت است. هم چنان که نفوذ آب درون سنگ سفت وسخت ممکن نيست، اين گونه قلوب نيز به علت عدم نفوذ ايمان سخت شده که ايمان اجازه و قدرت نفوذ در آن راه ندارد تا ثمرات خود را بنماياند.

5-اجتماعي بودن

اثر بعدي دين در زندگي فردي، اجتماعي بودن انسان است که با ذکر موارد زير به آن اشاره مي گردد:

الف - انسان مانند برخى از جانداران ديگر، اجتماعى آفريده شده است ;" وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا  .

ب - زندگى در اجتماع نمى‏تواند به شكل فردى اداره شود، بلكه بايد همه اعضاء اجتماع در آن سهيم بوده و شركت كنند." وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُم ".  – "مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا" .

ج - مشارکت اجتماعي وقتي امكان‏پذير است كه نوعى تقسيم كار بين افراد بر قرار شود تا بر اين اساس ارتباطات در انواع مختلف آن (اقتصادى، فرهنگى و...) برقرار مى‏شود.   "فَأَرْسَلُوا وارِدَهُم " ‏.

د- روابط و ارتباطات اجتماعى هنگامي مى‏توانند يك جامعه را هدايت كنند كه بر مبناي قوانينى عادلانه تنظيم شده و افراد، عدالت را در اين قوانين جارى بيابند.اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى ‏. – لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط  ما رسولان خود را با دليل هاى روشن فرستاديم، و با آن ها كتاب (آسمانى) و ميزان را (شناسايى حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند .پس از بيان اين مقدمه دو نكته باقى خواهد ماند ; ابتدا آنكه ضمانت قوانين حاكم بر روابط چيست و سپس ميزان توجه و عمل كردن افراد به اين قوانين تا چه حدى است ؟

پس دين علاوه بر مباحث فردى توجه خاصى نيز به زندگى و روابط اجتماعى معطوف مى‏كند. "وَصابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ"  تا آن جا كه بخش اعظمى از قوانين و مقررات دينى ناظر به اعمال و روابط اجتماعى آدميان با يكديگر است آيات بسيارى ديگر هست كه اجتماعى بودن همه شؤون اسلام را مى‏رساند. مثل اصل تشريع نماز به جماعت يا نماز جمعه ،جهاد، حج،تعاون،پرداخت وجوهات شرعي و...  . و از طرفي نيز يگانه دين و برنامه اعتقادى و جوارحى و قوانين كه نيازهاى اجتماعى و همگانى بشر را در همه دوران ها و در همه حالات و پيش آمدها تأمين نمايد و هيچ يك از اطراف و جوانب احتياجات بشرى را از نظر دور نداشته همانا اصول اعتقادى و قوانين اسلامى و احكام اجتماعى است كه بر وفق فطرت و تفصيل آنچه در كمون و نيازهاى بى‏شمار بشر بطور ابهام نهاده شده مى‏باشد و هرگز قوانين تصويب شده بشرى نمي تواند نيازهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى و مالى و سياسى و اقتصادى عموم اجتماعات بشر را در همه حالات و زمانها تأمين نمايد به طوري كه هيچ گاه نياز به تجديد نظر نداشته باشد  .چون از طرف خداوند صادر شده که آگاه به نيازهاي انسان مي باشد و از جهت ديگر به تمام ظرفيت هاي دروني و بيروني وي نيز اشراف دارد.

  6- روابط اجتماعى

اصولى كه بر روابط اجتماعى مؤمنين حاكم است (كه در حقيقت تعامل همان خصائص و گرايش دروني فرد با خارج است) عبارتنداز: با زبان نيكو با مردم سخن گفتن ، خوشرفتارى با مردم، جود و احسان، تعاون و همكارى، مواسات و اينكه خود را ميزان روابط با ديگران قرار دهيد. هم چنين بر اتحاد و همبستگى، امر به معروف و نهى از منكر، عفو، ايثار، اجتناب از كارهاى بيهوده و خصوصا بر اين كه در جهت قسط و عدالت در همه شئون جامعه به پا خيزيد، تاكيد شده است: «يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط‏ »، «العدل راس الايمان‏ »، «العدل زينة الايمان ‏». در همين راستا، صدق و صفا و يگانگى با مردم اهميت‏بسيار دارد: «الايمان ان تؤثر الصدق حيث‏يضرك على الكذب حيث‏ينفعك ‏»، «الصدق اقوى دعائم الايمان ‏»، «الصدق راس الايمان و زين الانسان ‏». البته اين حا لت صدق در زبان و فعل بايد يكسان باشد.

 در اين بخش مى‏توانيم خصوصيات اخلاقى ديگرى را نيز كه حاكم بر روابط اجتماعى مؤمنين ذكر كنيم: صبر و بردبارى در مشكلات و مصائب، امانتدارى، وفاى به عهد، عفت و پاكدامنى، فروتنى و تواضع، عزت نفس در مقابل ديگران، حاكم بودن بر هواى نفس و شهوت. معيار اصلى و حاكم بر جميع روابط اجتماعى، «محبت‏براى خدا و دشمنى براى خدا» است و مي توان اين روابط را رتبه بندي نمود زيرا به هرميزان که افراد به خداوند نزديكتر باشند (روابط با مؤمنين) رابطه اي قوي تر و بيشتر است. اين مرتبه روابط اجتماعى، كه همراه با ريشه‏هاى عميق عاطفى است و از آن تعبير به ولايت مى‏شود، اختصاص به افراد داخل در دايره ايمان دارد: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض ‏»، ولى در خارج از اين دايره، وجود روابط اجتماعى نفى نمى‏شود; خصوصا مراعات ادب و احترام در برخورد با ديگران از جنبه‏هاى عمومى دستورات اسلامى است. در زمينه‏هاى شناختى نيز مى‏توانيم در همين قسمت «عدم پيروى از گمان و پرهيز از سوء ظن‏»، «حمل به صحت و حسن ظن داشتن نسبت مؤمنين‏»، «آزادى فكر وعقيده‏» و «به دنبال حق و حقيقت‏بودن‏» را ذكر كنيم: «يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن‏اثم‏». 

فرد خداباور با توجه به حضور در جامعه، دين دار در بسيارى از فرايندهاى روانشناسى اجتماعى، تحت تاثير نگرش اجتماعي دين قرار مي گيرد. نگرشي که حتى ادراك حسى‏وي  را نيز تحت تاثير خود دارد. به طور مثال، حضرت علي(ع) كه به هنگام نماز بسيارى از محركات محيطى را ادراك نمى‏كند ولى آنگاه كه صداى سائل بلند مى‏شود، ايشان هم مى‏شنوند و هم ترتيب اثر مى‏دهند.اين ديدگاه الهي وقتى ادراك حسى را اين گونه تحت تاثير قرار مى‏دهد، تاثير آن بر ديگر فرايندها سهل است. پيش داورى فرد را كاملا جهت مى‏دهد، فرد بر اساس معيارهاى هماهنگ با نگرش قرآنى‏اش پيش داورى مى‏كند و از پيش داوري سوء نيز بر حذر مي شود.

تبعيض نژادى را روا نمى‏دارد، افراد را بر اساس فقير و غنى ارزش گذارى نمى‏كند ، تمام نگرش هاى رده‏هاى بعدى او، تحت تاثير همان نگرش اساسى و عميق است. اصولا شخصيت چنين فردى در جامعه‏ مرتبط به خود، با شخصيت افراد ديگر جوامع، كاملا متفاوت است. تعامل‌هاى ميان فردى‏اش، عشق و محبت و صميميت او، پرخاش گرى و غضب او، همه و همه، جويبارهاى كوچكى است كه از همان رودخانه پرجوش و خروش خداباورى‏اش منفك شده و جريان پيدا مى‏كنند. اگر اين خداباورى بر نهادهاى اجتماعى و فرهنگى و سياسى حاكم باشد، افكار عمومى زلال است، مخفى كاري هاى بين رئيس و مرئوس، امير و رعيت وجود ندارد. انگيزشهاى فردى و اجتماعى هماهنگى دارد و... در اين باب مى‏توان به نمونه‏هاى الگويى كه در شكل قصص انبياء در قرآن گزارش مى‏شود، توجه كنيم و درس بياموزيم .

جامعه ديني مشمول هدايت عمومى تشريعى شده که عده‏اى از اين هدايت بهره‏ مند

حسین تک بازدید : 49 چهارشنبه 05 بهمن 1390 نظرات (0)
rr42tt57elkj2vxgvdkl.bmp" border="0">
دین, واژه ای است عربی که درمعاجم و کتب لغت معانی بسیاری برای آن ذکر شده است مانند: ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه ، پاداش و جزاء، عزت و سرافرازی ، اکراه و احسان، همبستگی، تذلل و فروتنی، اسلام و توحید، عادت و روش، ریاست و فرمانبرداری و ...
در آیات قرآن نیز به معانی لغوی دین اشاره شده است و کلمه دین در آیات بکار رفته است ودر هر آیه ای معنای مخصوص خودش را دارد. چنانکه خداوند می فرماید: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق، صف ، 9» که در این آیه دین به معنی شریعت آمده است و یا می فرماید:«فاعبدالله مخلصاً له الدین، زمر ،2» و در اینجا دین به معنای توحید و یگانگی می‌باشد . همین موارد استعمال واژه دین‏ در قرآن می‏تواند به عنوان راهی برای شناسایی و به دست آوردنتعریف دین از دیدگاه اسلام شمرده شود که «دین عبارت است از اطاعت، گرایش، فرمانبرداری و تسلیم در برابر حقیقت‏» که در این صورت، با معانی لغوی نیز سازگاری خواهد داشت.

تعریف دین

واژه دین از مفاهیمی است که همواره در میدان آراء و نظرات گوناگون صاحب‏نظران قرار داشته و توافق مشترک درباره آن وجود ندارد. به صورتی که حتی عده‏ای از محققان آن را قابل تعریف نمی‏دانند.به هر حال‌‌ ‌می توان دین را اینگونه تعریف نمود: دین ، مجموعه (سیستم) حقایقی هماهنگ و متناسب از نظام‏های فکری (عقاید و معارف)، نظام ارزشی (قوانین و احکام) و نظام پرورشی (دستورات اخلاقی و اجتماعی) است که در قلمرو ابعاد فردی، اجتماعی و تاریخی از جانب پروردگار متعال برای سرپرستی و هدایت انسان‏ها در مسیر رشد و کمال الهی ارسال می‏گردد.
به دیگر سخن، مجموعه ای است از عقاید و قوانین و مقرراتی که هم به اصول فکری بشر نظردارد و هم در باره اصول گرایشی وی سخن می‏گوید و هم اخلاق و شئون‏زندگی او را تحت پوشش قرار می‏دهد.

 

تعاریف متعدد از دین ارائه شده است مثلادانشمند بزرگ اسلامی و مفسر گرانقدر
مذهب شیعه،علامه طباطبایی ، دین را اینگونه تعریف می‌کند :
«دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقایدو انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است»(خلاصه تعالیم اسلام، ص 4، و یا شیعه دراسلام ص 41).
ویا برخی ازدانشمندان غربی گفته‏اند: دین عبارت است ازاعتقاد به موجودات روحانی .
و یا عده ای دیگر گفته‏اند: دین نظام یک پارچه‏ای از باورها وعملکردهای مرتبط به چیزهای مقدس است که از طریق آنها گروهی ازانسانها با مسائل غایی زندگی بشری مرتبط می باشد
برخی‏ دیگر گفته‏اند: دین اعتقاد به خدایی سرمدی است. یعنی، اعتقاد به این‏که حکومت و اراده‏ای الهی بر جهان حکم می‏راند.
و بعضی دیگر می‏نویسند: جوهر دین عبارت است‏از احساس وابستگی مطلق . به هر حال هر کدام از دانشمندان اسلامی و غربی و علمای ادیان کوشیده اند تا بر اساس نگرش و اعتقاد خود تعریفی کامل از دین عرضه کنند. به همین دلیل آنها در ادراک دین بر جنبه های مختلفی تاکید نموده اند.بنابراین می شود تعاریف دین را به سه قسم طبقه بندی نمود:
    • تعریف دین از نظر دانشمندان اسلامی 
    •  تعریف دین از نظر علمای ادیان
    • تعریف دین از نظر دانشمندان غربی

 


 

شریعت دارای دو معنی عام و خاص می باشد در معنای خاص عبارتست از احکام و دستورات و عبادات و اخلاقیاتی است که هر پیغمبر می آورد. و شریعت هر پیغمبری بر حسب مقتضیات زمان و مکان و امت وقوم او با شریعت دیگری فرق می‌کند، شریعت در معنای خاص با مفهوم دین متفاوت است. شریعت در معنای عام به معنی ایمان به مبادی غیبی است از روی کمال خلوص قلب و صفای نیت و تمام پیامبران مردم رابه آن دعوت می کردند و هیج اختلافی در این اساس میانشان نیست و لذا دراین معنا با مفهوم دین یکی است. مثلاً گفته می‌شود شریعت اسلام که منظور 
دین اسلام می‌باشد.

 


این اصطلاح به دو مفهوم عام و خاص بکار رفته است.در مفهوم خاص عبارتست از شاخه ای مخصوص از دین مانند مذاهب 
وتسنن نسبت به دین اسلام. و در مفهوم عام و کلی با مفهوم دین مترداف و همسان است. چنانکه گفته می‌شود مذاهب اسلام و مذهب زرتشت که مقصود دین اسلام  و دین زرتشت می‌باشد.

 


یک 
تئوری کلی درباره جهان هستی همراه با یک طرح جامع، هماهنگ و منسجم است که راه انسان را در زندگی مشخص می‌کند و هدف آن سعادت و تکامل اوست. به عبارت دیگر ایدئولوژی یک سلسله آراء کلی و هماهنگ درباره رفتارهای انسان است و مجموعه ای از بایدها و نبایدها در زندگی و رفتار انسان می‌باشد. در ایدئولوژی بینشها، گرایشها، روشهاو کنشهای انسان مشخص می شوندو شکل می‌گیرند.

 


عبارتست از نگرش انسان به هستی و توجیه و تبیین آن در رابطه با انسان به عبارت دیگر دید کلی که انسان از جهان هستی دارد و بر اساس آن به تعبیر و
 تفسیر  آن می پردازد جهان بینی نامیده می‌شود و به طور کلی برداشت کلی انسان از جهان هستی را جهان بینی او می گویند.

 

جهان بینی انواع گوناگونی دارد، بر اساس پذیرفتن 
ماورا. الطبیعه و یا انکار آن می‌توان جهان بینی را به جهان بینی الهی و جهان بینی مادی تقسیم نمود.در کل گفته اند: جهان بینی سه گونه است : علمی، فلسفی، مذهبی.

 

مجموعی ایست که در ابتدا به تفسیر انسان و جهان می پردازد و سپس بایدها و نبایدهای انسانی را مشخص و معین می‌سازد. هم نیاز انسان را به جهان بینی مرتفع می‌کند و هم یک نظام ارزشی برای زیستن و چگونه زیستن ارائه می‌دهد. در واقع مکتب مجموعه جهان بینی و ایدئولوژی یک انسان می‌باشد.

 


تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان است و دین خدا که همان 
دین اسلام است (ان الدین عندالله الاسلام) از نخستین روز پیدایش بشر همراه وی بوده است و اولین فرد انسان حضرت آدم پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی بوده است و ادیان شرک آمیز همگی در اثر تحریفات و اعمال سلیقه ها و اغراض فردی و گروهی پدید آمده است. در قرآن کریم تصریح شده نسل کنون بشر به دو نفر مرد و زن منتهی است بنام آدم و حوا.آدم پیغمبر بوده و وحی های آسمانی به وی نازل می شده است.
دین آدم بسیار ساده بوده است و پس از آدم و زوجه اش فرزندانش روزگاری با نهایت سادگی بدون اختلاف می گذرایندند، چون روز به روز شماره افراد افزوده و به قبائل مختلف تقسیم شدند و درهر قبیله نیز بزرگانی یافت می شدند که افرادقبیله به آنان احترام می گذاشتند و حتی پس از مرگ نیز مجسمه های ایشان را می ساختند و مورد ستایش قرار می‌داند و از همین روزگار بت پرستی در میان رواج گرفت چنانکه در اخبار امامان وارد شده که پیدایش بت پرستی از این راه بوده است و تاریخ بت پرستی نیز همین معنی را تائید می‌کند.
کم کم در اثر اجحافاتی که اقویا به ضعفا می نمودند اختلافاتی بین مردم پیدا شد این اختلافات باعث به وجود آمدن فرقه های مختلف گردید. به هر حال طبق آیات قرآن مانند :
«کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیکم بین الناس فیما اختلفوا فیه بقره 3/2»
  • می توان دوران زندگی دینی بشر را به صورت زیر بیان کرد:
اول: دوران سادگی و بی رنگی بشر دوم : دوران زندگی اجتماعی
سوم : دوران تضادها و تصادمهای اجتناب ناپذیر اجتماعی یا همان دوران اختلافات چهارم : مرحله آمدن انبیاءاز طرف خداوند برای نجات انسان .
  • از نظر اسلام و دانشمندان مسلمان دین خداوند یکی است و از نخستین روز پیدایش بشر همراه وی بوده است. لذا تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان می باشد . به خصوص علامه طباطبایی و استاد مطهری درباره سیر تکامل دین و جهان بینی بشرنظرات جالبی را ارئه نموده اند.
  • ولی جامعه شناسان و مردم شناسان غربی می گویند: دین انسانها به صورت تکاملی رشد نموده است و از طبیعت پرستی شروع شده تا به بت پرستی و در آخر به خدا پرستی رسیده است. آنها دین را فطری بشر نمی دانند و بیان می کنند:
جهان بینی انسان به موازات رشد و تکامل فرهنگ معنوی و بینش او دائماً در حال تحول و تکامل بوده است و در مسیر تکامل خود مراحلی را طی نموده است تا به حرکت کنونی رسیده است.
الف: مرحله ادیان ابتدایی ب: مرحله ادیان قدیم و چند خدایی ج: مرحله ادیان متکامل و یک خدایی .
برای مطالعه بیشتر بخوانید:

    • سیر تکامل دین از نظر دانشمندان اسلامی 
    • سیر تکامل دین از نظر مردمشناسان و جامعه شناسان و علمای تاریخ ادیان
حسین تک بازدید : 118 چهارشنبه 05 بهمن 1390 نظرات (0)
  • استاد مطهری یکی از نتایج دین را اخلاق مى داند .
وی در کتاب ایمان مذهبی می نویسد:
  • انسان نمى تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان , زندگى سالم داشته باشد و یا کارى مفید و ثمر بخش براى بشریت و تمدن بشرى انجام دهد.
انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان , یا به صورت موجودى غرق در خودخواهى در مى آید که هیچوقت از لاک منافع فردى خارج نمى شود , و یا به صورت موجودى مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگى و در مسائل اخلاقى و اجتماعى نمى داند.

انسان دائما با مسائل اخلاقى و اجتماعى برخورد مى نماید و ناچار باید عکس العمل خاصى در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب وعقیده و ایمانى پیوسته باشد تکلیفش روشن است , و اما اگر مکتب و آئینى تکلیفش را روشن نکرده باشد ،همواره مردد و سر درگم خواهد بود.

  • تنها ایمان مذهبى قادر است که انسان را به صورت یک مؤمن واقعى در آورد , هم خودخواهى و خودپرستى را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد , و هم نوعى تعبد وتسلیم در فرد ایجاد کند به طورى که انسان در کوچکترین مسئله اى که مکتب عرضه مى دارد به خود تردید راه ندهد , و هم آن را به صورت یک شىء عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدى که زندگى بدون آن برایش هیچ و پوچ و بى معنى باشد , و با نوعى غیرت و تعصب از آن حمایت کند .

  • گرایشهاى ایمانى مذهبى موجب آن است که انسان تلاشهائى على رغم گرایشهاى طبیعى فردى انجام دهد و احیانا هستى و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتى میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد.

  • تنها نیروى مذهبى است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جارى سازد .

  • تفاوت یک ایده مذهبى و غیر مذهبى این است که آنجا که پاى عقیده مذهبى به میان آید و به ایده قداست ببخشد , فداکاریها از روى کمال رضایت و به طور طبیعى صورت مى گیرد فرق است میان کارى که از روى رضا و ایمان صورت گیرد که نوعى انتخاب است , با کارى که تحت تاثیر عقده ها و فشارهاى ناراحت کننده درونى صورت مى گیرد که نوعى انفجار است .

ثانیا اگر جهان بینى انسان , صرفا جهان بینى مادى و براساس انحصار واقعیت در محسوسات باشد , هر گونه ایده پرستى و آرمانخواهى اجتماعى و انسانى برخلاف واقعیات محسوسى است که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس مى کند .

آنچه نتیجه جهان بینى حسى است خودپرستى است نه ایده پرستى ایده پرستى اگر براساس یک جهان بینى که نتیجه منطقى اش آن ایده است نباشد از حدود خیالپرستى تجاوز نمى کند , یعنى انسان باید جهانى مجزا از واقعیتهاى موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولى اگر ایده پرستى ناشى از دین و مذهب  باشد , متکى به نوعى جهان بینى است که نتیجه منطقى آن جهان بینى پیروى از ایده ها و آرمانهاى اجتماعى است .

  • ایمان مذهبى پیوندى است دوستانه میان انسان و جهان , و به عبارت دیگر نوعى هماهنگى است میان انسان و آرمانهاى کلى جهان , اما ایمان و آرمانهاى غیر مذهبى نوعى بریدگى از جهان و ساختن جهانى خیالى براى خود است که به هیچ وجه از جهان بیرون حمایت نمى شود .

  • ایمان مذهبى تنها یک سلسله تکالیف براى انسان على رغم تمایلات طبیعى تعیین نمى کند , بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر مى دهد , عناصرى علاوه بر عناصر محسوس , در ساختمان جهان ارائه مى دهد , جهان خشک و سرد مکانیکى و مادى را به جهانى جاندار و ذى شعور و آگاه تبدیل مى کند ایمان مذهبى تلقى انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون مى سازد .

پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانى داشته باشد , و از طرفى ایمان مذهبى تنها ایمانى است که قادر است بشر را زیر نفوذ واقعى خود قرار دهد , و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوى چیزى است که آن را تقدیس و پرستش کند , تنها راه این است که ایمان مذهبى را تقویت کنیم .

قرآن کریم اولین کتابى است که اولا در کمال صراحت , ایمان مذهبى را نوعى هماهنگى با دستگاه آفرینش خوانده است :
« ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض ّ،آل عمران،83» آیا چیز دیگرى جز دین خدا را جستجو مى کنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است سر بر فرمان او است .

  • و ثانیا ایمان مذهبى را جزء سرشت انسانها معرفى کرده است :
« فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها،روم:30»
حق گرایانه روى خود را به سوى دین کن , همان که سرشت خدائى استکه مردم را بر آن سرشته است .

  • ایمان مذهبى آثار نیک فراوان دارد چه از نظر تولید بهجت و انبساط , و چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعى , و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهاى ضرورى که لازمه ساختمان این جهان است .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • 7alt5vu5dr6mbsb4rm5.jpg" alt="دین چیست؟" title="دین چیست؟" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">دین چیست؟
    چهارشنبه 05 بهمن 1390
    yyrprl6rl33tspi5xcv.jpg" alt="تاثیر دین در زندگی بشر" title="تاثیر دین در زندگی بشر" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">تاثیر دین در زندگی بشر
    چهارشنبه 05 بهمن 1390
    rr42tt57elkj2vxgvdkl.bmp" alt="دین چیست؟" title="دین چیست؟" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">دین چیست؟
    چهارشنبه 05 بهمن 1390
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 142
  • بازدید کلی : 1,766